چـون غـزل را گفتنش آغـاز بسـم الله بود
عشقِ بـر معشوق مـا زین مصرع کوتاه بود
بـر لـب و چشم و می ساغر, ثناگویم زحق
این همه تمثیل عشق حق بُد و هم راه بود
بـوسه بر لـب میزنم, مستانه بویم عطر تن
چـون خدا زیـن نیت مـا شـاعران اگاه بود
می نبـوئیم و ننـوشیم و نبـوسیمش ز لب
قـافیـه را گـفتـن اینـگـونـه بـا اکـراه بود
می بنـوشیم و ره بتخـانـه و معبـد رویـم
دل ولی پیوسته بـا عقـل و قلم همراه بود
گـرچه مقصود دلـم از وصل دل جنت بُوَد
عـاقبت هـم شـاعر دل, سوی قربانگاه بود
عشق دل نتوان به جز دلبر نمو دو یار شد
عشقِ بـر بـاری تعـالی مقصد ایـن راه بود
در تغزل گـر نکوئی جز به حق راهی روی
عـاقبـت پـایـان ایـن ره را درون چـاه بود
عباس نکوئی
خیلی دورتر از؛
جدلهای گالیلە با کشیش و کلیسا!
در سرزمینِ عشق
در کنترل دارند
گردشِ لیل و نهار را؛
چشمانت...
سید مادح کهنەپوشی
با مشق خیالات تو, دل گرم شدم
از عشق سخن گفتی ومن نرم شدم
شاید که تو خون میانِ رگهای منی!
ای دوست بیا که سرخ از شرم شدم
نیلوفر_سلیمانی
رفته رفته
میزند سپیده از شب سیاه
لحظه لحظه
محو میشود تک تک ستاره ها و ماه ,
من ولی تمام شب کنار بستر تو
بوسه میزنم به پیکر سپید ماه...
امین کرمانی اول
کلامش همچو آیات شریفه
حماسه، روشنی، حکمت، لطیفه
به دریای دلِ اهلِ تولّا
گهر جاری است از متن صحیفه
دعای اوست وحی آسمانی
معانی در معانی در معانی
میلاد سید الساجدین (ع) مبارک باد
سمیرایی به خوابم بود دیشب
بگفتـا من همـانم در خیــالت
خیـــالاتی شـدی ای مــرد بالغ
نـدارم من سؤالی در جـــوابت
به دامانم گرفتی چنگ ودندان
خیـال کردی همانم در جـوارت
جــوار تــو نبـاد قسم مــن زار
جـدا کرده خــدا من در کنـارت
جــوار تـو همانی کرده خلـوت
بخواب تـو چـرا کـه من بیایم
نـدانم یا که دانـی یا که دانند
نگیرد کس مراد دل که خواهد.
سیروس اسکندری
این روزها
سخت درگیرِ عشقم!
بگذار شکوفه دهد دست هایم
روی تنِ خیالت!
بگذار بگویند معجزه ی این پاییز
همین شکوفه هاست!
تا از فردا شعر هایم
با عطرِ شکوفه های پاییزی...
همه را عاشق کند!
"رضا ضراب"
باید رفت
از سیاهیِ منظرِ این چشمانِ گناه بین
دور باید شد
از طمطراق این کهنه بازار
در قلهٔ کوهی به دور دستها
خلوتی دگرگونه باید کرد با بلوطی که
صدرِ سینه اش صد یادگار دارد
از زخمِ نادانیِ مردمان
اما باز
به نظاره نشسته آفاق بلند
دل بسته به زایش سحر وُ ولادتِ صبح
که شاید باز بیند
خرامش خورشید وُ روشنایِ روز
علیزمان خانمحمدی