خنده‌ آمد بر لبم,تاب و توانم دادی

خنده‌ آمد بر لبم,تاب و توانم دادی
از همه غصه رهائی به روانم دادی

آیه ماندن من , از لب تو نازل شد
ماندم و یک چمدان شادی نشانم دادی


بعد مرگ غزل و قافیه ها,یادت هست؟
بغلم کردی و خود خط امانم دادی

تو جواب همه مسئله ها را یک شب
از لب تاقچه, بی آنکه بدانم دادی

قلک حوصله ام پرشده بود از ماندن
بودم آشفته و خسته, تو تکانم دادی

نبض باران نزد از بعد عبورت هربار
توبه من وعده ی این را که بمانم دادی

ردشدی از همه هستی من وقتی که
جاده را پشت سر خویش نشانم دادی


علی مقصودی تکابی

به سر سودای دل دارم

به سر سودای دل دارم
به چشم
بارانی از یادت,
غمت, با رفتنت آمد
چنان تیری به تاریکی,
مرا مات خیالم کرد.
منم بازنده ی عشقت
ز درد,
زانو بغل دارم
و سرمایی که سوزان شد,
گَرَم زین درد
رها سازم نقاب غم,
خیالم را
چه درمان باد!
که یاد تو
دمادم
می کند یادم .....


اعظم حسنی

خوابِ داشتنَت را می دیدم...

خوابِ داشتنَت را می دیدم...
کاش ادامه داشت...
کاش امروز هم آلودگى بیداد می کرد...
کاش تعطیل بود...
می بینى؟!
با خیالِ راحت نمی شود...
حتى خوابت را دید...!


#علی_قاضی_نظام

جام گیتی نماست یعنی دل

جام گیتی نماست یعنی دل
مظهر کبریاست یعنی دل
دردمند است و درد می نوشد
دُرد دردش دواست یعنی دل
دل نظر گاه حضرت عشق است
مثل او خود کجاست یعنی دل
خلوت دل سرای سلطان است
فارغ از دو سراست یعنی دل
گنج و گنجینهٔ طلسم نگر
جامع انتهاست یعنی دل
در ولایت ولی کامل اوست
روز و شب با خداست یعنی دل
نعمت الله به ذوق می گوید
جان و جانان ماست یعنی دل

شاه نعمت ا... ولی

آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور

آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور
عشق در سینه‌ی من هست و در آغوشم نیست...
#اصغر_معاذی

حال خوب

ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ، ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﺍﺕ ﺑﺪ ﺭﺍ ﺗﺮ

ایتامن دوست دارم استیکر ها

و مطالبی میزارم دیگران ببینند وبخونند..bagheri6298q

بت شکن باش , بت , بتکده ها را بشکن

بت شکن باش , بت , بتکده ها را بشکن
تو خدایی بکن و شعبده ها را بشکن
ماه من باش , به تاریکی شب نور بتاب
بغض افتاده بر این غمکده ها را بشکن
قدحم پر کن از آن باده ی مرد افکن خود
قفل های زده بر میکده ها را بشکن
قصه گوی شب طولانی و تاریکم باش
شهرزادا, تو بیا, شب زده ها را بشکن
غرق در بوسه بکن این لب خاموشم را
مهر بنشسته بر این غمزده ها را بشکن
بشکن مهر سکوتی که به دل جا دادی
مثل طوفان بلا, این سده ها را بشکن
مهربان باش و در اغوش بکش جانم را
بگشای خانه و خلوتکده ها را بشکن....

سیمین حیدریان

عـاقبت بینم تـو گشتی عاشـق و شیدای من

عـاقبت بینم تـو گشتی عاشـق و شیدای من
من کـه از دنیـا گـذشتم تـا شـوی دنیای من

شمـع من گـردی و من پروانه ی جانت شوم
زانکـه شـد مهـو جمالـت نـو گـلم, زیبای من

کوی مستان را شراب عشق هر شب داده ای
کی تـو گـردی ساقیم رونـق دهی شبهای من

چشم چـون فیـروزه ات دارد هـزاران تیر زهر
ازهمـان اول نگـاهت گـشته ای سودای من

چشم و ابرو ولبانت گشته چون رنگین کمن
چون شدی زرکوب دل ای خـاتم ومینای من

دل ببـازی عـاقـبت بـر عـشـق سـوزان دلـم
زانکـه آخـر گـشته ای یـاردل و همپـای من

دیده ای آشفته حالـم را بـه وقـت دیدنت؟
گـر شکـافی سینه ام, آیـد برون غوغای من

گـر بتابی بـر نکـوئی مـاه من بینی چه سان
همچو خون رنگ رخم گردیده و سیمای من


عباس نکوئی