من
من
من
در نقطهی نونِ واژهی مَن
حسی هست
که فقط میخواهد
مرا
با عطرِ گل رزِ سیاه به یغما بِبرد
محور پیدایش کل زمان
یک زمین, یک هوا, آسمان
منم اینک بهار؟
کاظم کشاورز کلهری
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم
"عماد خراسانی"
مرا با عشق و لیلی آشنا کردی و جان دادی
به هر کس را که خواهد وصل تو, راهی نشان دادی
پس از چندی که پشت درب های خانه بنشستم
چرا با چشم های خود به مجنون آسمان دادی؟
گرفتاری, نبودِ یاوری در زندگانیِ نیست
گرفتارت شود هر آن که بر عشقت امان دادی
چرا ابراز های عاشقان را هیچ میدیدی
چرا جان نامه های مردمان را این و آن دادی
ز وصلت خسته, از مرگت گریزانم, نمیدانم
برای چه به این دل خسته ی عاشق زمان دادی
علی احمدپور
دستى به دامانت زنم اى مهربان ابوالفضل
از مرحمت لطفى نما بر شیعیان ابوالفضل
ما عاشقان کربلائیم اى مه تابان
جوئیم همه راهش ز تو با صد فغان ابوالفضل
میلاد حضرت عباس(ع) مبارک باد.
آتشی در سینه پنهان است نامش چیست ؟ عشق!
آتشی کو گرمی جان است نامش چیست ؟ عشق!
آتش زیبا که می سوزد دل و جانمی دهد
همچوخورشید درخشان است نامش چیست ؟ عشق!
در میان پنجه هایت میشود حس قشنگ
در رگ و در خون انسان است نامش چیست ؟عشق!
همچو موجی میزند بر رودبار دل ببین
مثل دریا مثل طوفان است نامش چیست؟ عشق!
آدمی بی عشق نا تکمیل و در جا مانده است
باز پنداری که جانان است نامش چیست ؟عشق!
بر زمین آرزو ها بزر مهر افشاندنیست
بهترین امید و حرمان است نامش چیست ؟عشق!
درد زیباییست و جایش در دل هر آدم است
آنچه هم درد است و درمان است نامش چیست؟ عشق!
…
زنده بودن در کنارش همچو باران بهار
بوی سبزه بوی باران است نامش چیست ؟ عشق!
علی احمد فایز
دیر آمدی و مرا دیده ای نماند
در سینه شور پسندیده ای نماند
اندازه می نشود امتداد عمر
اینجا دگر دل شوریده ای نماند
شب میرود ولی در خیال خود
خندیده ام که نخندیده ای نماند
در این زوال و در این انقلاب بیم
افسانه های نسنجیده ای نماند
عیش ابد ندمد در وجود خلق
اطفال و مام نرنجیده ای نماند
افزایش حقوق کسی اینچنین نبود
اندازه ای که تو سنجیده ای نماند
تا میخورد دل ما خون و دلهره
خونابه بر لب بوسیده ای نماند
ساقی بگیر ساغر مشروب آرزو
در میکده دگر سر شوریده ای نماند
یاران سعید را به گردون کائنات
چرخانده اند و دگر نچرخیده ای نماند
سعید آریا
حرفه ام
صنعت ادبی ست
سازه های شعرم
استعاره
ایهام
ایجاز
کنایه...............
با رعایت اسلوب الکیم
و مراعات نظیر
اما بدون اغراق و مبالغه
و خالی از تشبیه
بی اغراق کسی را شبیه او نیافتم !
مهدی نساجی
به صفحه ی شطرنج درونت اندکی نگاه کن
شاه کجاست؟
خانه ای دارد و بَس
حال و روزش خوب نیست.
سَرِ دعوا دارد
برای بودن یا نبودن
مانده حیران میان عقل و احساس
سفیر عشق شده زندانی
سربازان ره همّت گرفتند.
ولی خسته دست به زانو
آن سوار اسب زخمی. به دنبال چه میگردد درون قلعه ی خالی.
صدایت را رها کن.
فریاد بزن.
پاره کن پیله ی تحجّر را
بنویس از عشق بی رنگ.
اندکی تازه بیندیش.
عباس سهامی بوشهری