ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
تـــو آمــدی...
کــه:
اَلـوانِ پـاییـز را بـه لطفِ ظهـور...
و احسـاسِ لـبریـز را بـه عطـرِ حضـور...
مُجَسَـمْ کنـی، جِلـوِهٔ حُــور و نــور...
تـو را مــاهِ بَــدرِ مُنیـرِ صَبـور...
تـو را سَـروِ آزادهٔ پُـر غـرور...
تـو را ای
سـراسـر غـزل
سـراپا بلـور...
تـــو را بـا نشــاطِ دلــم جــورِ جــور...
بـه مِهـرِ وفـور و بـه سُور و سُـرور...
که چشمِ بَد از روی تو دور و کور...
تـولـد مبـارک مبـارک حضـور
امین کرمانی اول
بسیـار تنهـایـــم
دلـم ؛
دریـای خون ،
دشتِ جنـون ،
صحرایِ محشر بود...
چه بُغضی در بـرادر بود...
شبی که شامِ آخر بود ...
شبِ سختی مُقّدر بود ...
شب هجران و خاموشی...
شبی که مـرگِ مـادر بود...
فضـا غمگیـن ...
هــوا سنگیـن ...
که شمعِ پُرفروغِ مهرِ مادر رو پایان است
نفس در سینـه ها حبس و ...
سکـوتِ سـردِ وحشتناکِ غمباری ،
فضایِ خانه را پُر کرده بود آنشب...
و تنهـا اضطـراب و التهـاب
از تیـک تـاکِ سـاعتِ
ماتمکده ، بـر گوش می آمد...
نـسیـمی مُشکبـار آمـد ...
و عطـرِ یـاس و شب بـو درهم آویخت...
نگاهم با نگاه مهربانش درهم آمیخت...
دلـم یکبـاره از هـم ، پـاره شـد...
اشکـم فـرو ریـخت...
0
0
0
نـوازش کـردم آن دستانِ لَرزان و نحیفش را
و عطـر بـوسـه پاشیـدم ،
سـرانگشتـانِ پُـرمهـرِ ضعیفـش را...
هـزاران نـکتــه ی نـاگفتـه را گفتـم
هزاران درد پنهـان در سینـه را گفتم
شنیـدم ، در زبان اشک مادر پنـدها را ...
نفس میـزد ... به سختـی ...
ولیکـن ؛
بـاز میکـرد ، به آرامش یکایک بندهـا را ...
من اما گریه میکردم ، شبیهِ کودکی هایم.
نـه مـادر جـان نـرو ...
تمنـا میکنـم ...
سنگِ صبـور ...
سلطـانِ غمهایـم...
کـه مـن ،
بعـد از تـو ای مـادر ...
ببیـن...
بسیـار...
تـنهــایــم...
امین کرمانی اول
محفــلِ رقصِ نسیــم و گـلِ ســرخ
نغمهی بلبل و شــوقِ شبِ وصــل
لطـفِ ابریشــم و پـروانـه شدن
سـرخـیِ جـام بلوریـنِ شـراب
دامـنِ پُرگلِ سبزینه ی دشـت
مخملِ سبز غزل خیزِ چمن
عطر باران فرحناکِ بهار
همـه تقـدیم تـو بـاد
امین کرمانی اول
رفته رفته
میزند سپیده از شب سیاه
لحظه لحظه
محو میشود تک تک ستاره ها و ماه ,
من ولی تمام شب کنار بستر تو
بوسه میزنم به پیکر سپید ماه...
امین کرمانی اول