ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هربار که با عشق تو بیدار شدم
سر مست ز آن لحظه ی دیدار شدم
زیباست به لبهای تو اندیشیدن
آن گاه که خندید و گرفتار شدم
فرخ لقا فتحی
میگویند نباید منتظر آدمِ رفته نشست اما...
من میدانم که یکی از همین شبها برمیگردی
با دسته گلِ نرگس
میگویی : "ببخشید...ترافیک بود"
و من همان جا
همه ی این سالهای انتظار را میبخشم...
بگذار بگویند دیوانه ای ؛
میدانم یکی از همین شبها که کلید بیندازم
بوی نرگس پیچیده درون خانه...
| نازنین هاتفی |
دامان در و دشت گلستان شده است
نوروز شد و عشق فراوان شده است
انگار که در خلوت عشاق جوان
لبخند و نشاط و بوسه باران شده است
فرخ لقا فتحی
نطفه ی اندوه
سکوتم را
آبستن جنگلی کرد
که در حافظه ی هیچ تبری نمی گنجد
ودسته دسته پرنده ها
به دستهایم پناه آوردند
حالا،
باید آسمان را
روی همین سطر خلاصه کنم
ادامه ی این شعرهم بماند برای ابرها...
((بدری دهنوی))
عشق یعنی:
جان سپردن در بارگاه ملکوتی نگاهت
به هنگام اذان سپیده دم؛
که قبله ی چشمانت
مثل سرزمین اشک های بی پناه
برای واژه هایم آغوش گشوده
و لب های من شعر می شود
روی چروک تب دار قنوتِ گونه هایت!
مرتضی سنجری
به شوق دیدارت آمدم دلدار من باش
من آن شیدا گشته ام تو آرام من باش
باده ای ریز و به مستی لبریز عشقم کن
گر به خوابُ و خفته ام بیدار من باش
لیلا جوادی
...و رفتن هرگز دلیل نمی خواست
من دچار جاده ها شده بودم
ابدیتی در تکرار آئینه ها
نام مرا صدا می زند...
نگاه کن!
غروب امروز هم بی تو گذشت
لحظه ها فرو می ریزند
و راه بازگشت ام را مسدود می کنند
راه ها چنان فکرهای زخم خورده ای
در ازدحام هم فرو می روند...
رامین اقتصاد
میخواهم کمی از بربرها بیاموزم
به عشق ورزیدن
من برای بیان شور خود به تو
از همه چیز کم میآورم
میخواهم مثال بربرها
در دشت بهشت سینهات بتازم
و پروای هیچ تاوانی در سرم نباشد
بئاتریس، چرا تو نیز
هوای عدول از این حصار بایدونبایدها نمیکنی؟!
علیرضا غفاری حافظ