مثل هر شب، هوسِ عشق خودت زد به سرم
چند ساعت شده از زندگیام بی خبرم
این همه فاصله، ده جاده و صد ریلِ قطار
بال پرواز دلم کو، که به سویت بپرم؟
از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من!
بین این قافیهها گم شده و دربهدرم
تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتاه شود در نظرم
بسته بسته "کدوئین" خوردم و عاقل نشدم!
پدر عشق بسوزد... که در آمد پدرم!
بی تو دنیا به دَرَک! بی تو جهنّم به دَرَک!
کفر مطلق شده ام، دایرهای بیوترم
من خدای غزل ناب نگاهت شدهام
از رگ گردنِ تو، من به تو نزدیکترم
- امید صباغ نو
شاعری یک لاقبایم وُ،
شعرهایم،
کفاف دوست داشتنت را،
نمیدهد!
سعید فلاحی
... چشم هایت را
بر دلم خراب کن...
من، خانه ندارم!
محمد ترکمان
هرچه ای بانو دل من ساده است
زیرکی های تو فوق العاده است
زیر بازوهای تردم را بگیر
عشق امشب کار دستم داده است
عشق تا خواهی نخواهی های ما
مثل سیبی اتفاق افتاده است
هرچه تا امروز دیدی پیچ بود
هرچه از فردا ببینی جاده است
هرچه از غم نابلد بودم رفیق
منحنی های تو یادم داده است
منحنی ها راست می گفتند راست
عشق هذیان های یک آزاده است
گاه یک بادا مبادای بزرگ
گاه داغی بر سر سجاده است
سیب یک شوخی ست با آدم بله
یک گناه پیش پا افتاده است
این صدا سوت قطار قسمت است
یا که نه خط روی خط افتاده است
بیش از این پشت هم اندازی نکن
دل برای باختن آماده است
- عبدالحمیدرحمانیان
از مرزهای بسته ی خاورمیانه ات
تا جنگهای تشنه به خون زمانه ات
سر می کشد به عمق شعور شبی بلند
سونامی ِ رها شده بر روی شانه ات
تا قعر زندگی و گذر از پل صراط
با خود کشیده است مرا رودخانه ات
سر می زند به عرشه ی بی نا خدای شعر
خوابی که می پرد همه شب از کرانه ات
از هست و نیست ساقطم انگار می کند
دستی که ناگهان برود زیر چانه ات
عشق تو خواب تازه ای از مرگ ومیر داشت
در بر گرفته نیمه شبم را بهانه ات
چیزی نمانده است که از هم بپاشد این...
پلهای پیش و روی مرا موریانه ات
- مهدی نژادهاشمی
لرزش دستانم
از « فراموشی» نیست!
از هر انگشت من
واژه واژه
خیال تو میریزد...!
کرامت یزدانی