ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
از مرزهای بسته ی خاورمیانه ات
تا جنگهای تشنه به خون زمانه ات
سر می کشد به عمق شعور شبی بلند
سونامی ِ رها شده بر روی شانه ات
تا قعر زندگی و گذر از پل صراط
با خود کشیده است مرا رودخانه ات
سر می زند به عرشه ی بی نا خدای شعر
خوابی که می پرد همه شب از کرانه ات
از هست و نیست ساقطم انگار می کند
دستی که ناگهان برود زیر چانه ات
عشق تو خواب تازه ای از مرگ ومیر داشت
در بر گرفته نیمه شبم را بهانه ات
چیزی نمانده است که از هم بپاشد این...
پلهای پیش و روی مرا موریانه ات
- مهدی نژادهاشمی
چشمی به من شب زده انداخت و بگذشت
دینی که به من داشت نپرداخت و بگذشت
در منظر این بت که تراشیده ی عشق است
هر کس به طریقی دل و دین باخت و بگذشت
بیچاره دوچشم منِ درگیر دوابروش
کشته است مرا کشته و نشناخت و بگذشت
چون بیهق آتش زده در بطن تواریخ
با لشکر تاتار به من تاخت و بگذشت
بایک نظر از گوشه ی چشمش به دوچشمم
بر بخت پریشان ، گره انداخت و بگذشت
من مانده ویک حس عجیبی که پس از آن
دلتنگ ترین قافیه را ساخت و بگذشت
- سیدمهدی نژادهاشمی
ز بس که تَرَک بر دلم
انداخته چشمت
لبخندِ من از طایفه ی
بغضِ انار است
.
.
.
سید مهدی نژاد هاشمی
ای چشم های روشنت نیلی ترین دریا
مست و خمار ِ چشم هایت بّره آهو ها
چرخی بزن خورشید را بیرون بیاور از ...
چین های روی دامنت مشکی ترین یلدا
تو حس ِ نابی از شراب و طعم خشخاشی ...
دیوانه ی خود کرده ای پنهان و پیدا را ...
از هر گذر تا بگذری دنبالت افتادند_
_عشاق دیوانه تمامی ، مست و بی پروا
زیبائیت را تا ابد تحسین خواهد کرد_
_ هرکس ببیند چهره ات را لحظه ای حتاّ
مستیم و شبگردیم و گم در خواب و بیداری ...
معنا ندارد بگذرد امروز یا فردا
ما را به گرمی ِ نگاه خویش مهمان کن
گرچه نماند بر زمین خاکستری جز ما
سید مهدی نژادهاشمی
من چه تصدیق کنم یا نکنم خواهد رفت
مثل جان کندن سخت از بدنم خواهد رفت
زهر چشمان یهودا صفت ِ خیره سری
اثرش یک شبه تا عمق تنم خواهد رفت
این چه دردی است که ایّوب ِ دل خونینم
طاقتش از تن و از پیرهنم خواهد رفت
کافر خود شوم اینبار اگر دل بِکَنم
جذبه اش از رگ ِ بی خویشتنم خواهد رفت
منتظر مانده دَمِ در غزل خوش یمنی ...
من اگر یک کلمه دم نزنم خواهد رفت
آه ...ای عشق ...بمان تا نفسی تازه کنم ....
خستگی با تو از اعماق تنم خواهد رفت
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی