خوشبختی

خوشبختی
همیشه داشتنِ چیزی نیست.
خوشبختی گاهی لذت عمیق
از نداشته‌هاست!
«یک نوع رهایی» که شبیه به هیچ چیز نیست؛ و گاهی ساده و غیرقابل تصور است.

وقتی لبت به غنچه ترین خنده وا شود

وقتی لبت به غنچه ترین خنده وا شود
تفسیری از تلاطم آئینه ها شود
در بی کران چشم تو رازی نهفته است
ناگفته ای که کاش مرا برملا شود
این ناخدای کشتی بر گِل نشسته را
شاید خدا به قلب خودت رهنما شود

مسعود یعقوبی

خدایاشکرت

تو مرا نادیده بگیر …

+خداجون بابت همه چی شکرت..حتی غم و غصه و دلتنگی هام

چشمانت تاریخ مصور عشق

چشمانت تاریخ مصور عشق
دستانت جغرافیای تجربه
و صدایت سرود ملی جاودانگیست
ای همه عشق ای همه خوبی
تو را به بلندای کوله بار خاطره ات
و بزرگی صبر افتاده در پیشانی ات
و به اندازه ثانیه ثانیه دلتنگی های دمه غروبت
می ستایم
و چه بسیار دوستت دارم
و دوستت دارم چه کم واژه ای است
وقتی از شکوه یک عشق و یک تو سخن میگویم..

فاطمه ضرغامی

عزیز شعرهای من..،

عزیز شعرهای من..،
دلم همچون قشونِ
شکست خورده ای ست
در برابر آرایش جنگیِ سُرمه ی چشمانت
که هر شب
سربازان اسیرش را
در جدالِ نابرابر عمقِ نگاهت
به خاک و خون خواهی کشاند؛
و زخم کهنه ی شعرهایم
در قعرِ گلوی گلوله های تشنه
بر روی لب های مجروحِ
واژه های من نقش می بندد!

مرتضی سنجری

حرف هایم کهنه نشده

حرف هایم کهنه نشده
خودم کهنه شده ام
کهنه عاشقی
که قدرعشق را آنقدر
خوب می داند
که مثل کهنه سربازها
جانش را می دهد.

سعید قاسم مختاری

دلتنگی هایم را به هر باغی که بردم

دلتنگی هایم را به هر باغی که بردم
باز یاد تو در آن جوانه زد..
یادت پیچکیست و جانم را درمینوردد
یادت غروب دلگیریست
زمانی که در خانه مدفون شده ام
و قلبم جان میکند
یادت قهوه ی عصرگاهی که ناگهان هوشیارم میکند
و دلتنگی ها بروی سینه ام اوار میشود..
یادت اخرین خداحافظی که نمیدانستیم
یادت اخرین اغوش که نمیدانستیم
که نمیدانستیم چقدر از هم دور می افتیم
و چقدر باید سینه مان تنگ شود
از حجم دلشور ه های دل تنگمان
دیگر یادت همه جا هست
در گلدان تازه شکوفه زده
در تصویرافتاده بر فنجان چای
و در مردمک چشمانم
دیگر هرکجا را که میبینم همه تویی...


فاطمه ضرغامی

من و پنجره

من و پنجره
پشت به پشتِ هم،
من نماز می‌خوانم
پنجره باز می‌شود
می‌رقصد
هم چادر به قامت من
هم پرده برای پنجره
کاش خدا این‌بار کاری کند
جبران قلبِ خالی من و
قابِ خالی پنجره


سمانه فربد