یک چشم تو بوستانُ

یک چشم تو بوستانُ

چشم دیگرت گلستان ست

در نگاهت می شود

سعدی شدُ افسانه شد


پرویزصادقی

قوی نیستم اگر شعری می‌نویسم

قوی نیستم اگر شعری می‌نویسم
باد قوی نیست اگر لباس‌های روی بند را تکان می‌دهد
غروب ساعت غمگینی است
نمی‌تواند حتی گلدانی را بیندازد
تا من از جایم بلند شوم
و غم کمی جابه‌جا شود
در خانه نشسته‌ام
زانوهایم را در آغوش گرفته‌ام
تا تنهایی‌ام کمتر شود
تنهایی‌ام
کمد پر از لباس
اتاقی که درش قفل نمی‌شود
تنهایی‌ام حلزونی است
که خانه‌اش را با سنگ کُشته‌اند

سرخ میشوی وقتی می شنوی دوستت دارم

سرخ میشوی وقتی می شنوی دوستت دارم
زرد میشوم وقتی می شنوم
دوستش داری....
چهارشنبه سوری راه انداخته ایم
سرخی تو از من زردی من از تو!

همیشه من می سوزم....و همیشه تو می پری....‬
شعر از: حسین پناهی

غم را روانه کرده‌ام به دوردست‌ها

غم را روانه کرده‌ام به دوردست‌ها

نشسته‌ام پشت پنجره‌ی بهار

بوسه می‌زنم بر شعر، گل، قهوه و موسیقی

و مُشت مُشت شادی در خانه می‌پاشم

می‌خندم و به فاصله‌ی من تا من فکر می‌کنم

قهوه‌ام را تلخ سر می‌کشم

و طعم گس زندگی را فراموش می‌کنم

قوی‌بودن انتخاب من است!


| سارا قبادی |

اگر لاک‌پشت بودم

اگر لاک‌پشت بودم
چه قدر خوش‌بخت می‌شدم
می‌توانستم
به‌آرامی از تو دور شوم
به‌آرامی ...

شعر از: رسول علی پور

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم !

نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بود
بیا که نامه‌ی اعمال خود سیاه کنیم

بیا به نیم نگاهی و خنده‌ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم


به شور و شادی و شوق و ترانه تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم

و خوش‌خوریم و خوش‌بگذریم و خوش باشیم
و تف به صورت انواع شیخ و شاه کنیم !!

و زنده‌زنده در آغوش هم کباب شویم
و هرچه خنده به فرهنگ مرده‌خواه کنیم

برای سرخوشی لحظه‌هات هم که شده است
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

شعر از: فرامرز عرب عامری