در گوشهای از ذهنت
به انتظارِ خود نشستم؛
نیامدم
نیامدم
نیامدم ...
جمال ثریا
دلم از تو پر است،
تو عاشقی سرت نمی شود،
بس که معشوقی و
دلم از تو پر است ...
کامران رسول زاده
اثبات بودنت
کار سختی نیست،
کافی ست
اواخر همین شعر
به جای نوشتن
ببوسمت...
کامران رسول زاده
ما راه می رفتیم و می خندیدیم
ما فقط ده ساله بودیم
و"سر جوخه "اسمی بود
که ریسه می رفتیم
ما چه می دانستیم
روبروی همین اسم
جویبارهای کوچکی از خون
به راه می افتند!
....
....
یکی از ما گفت" تیر خلاص"
از پسرها بود
هیچکداممان نخندیدیم
خنده دار نبود
اصلا
زشت بود این بازی!!
هر کجا یک تار مویت بر هوس،
سر مینهد
تار ما را پود باد
و
پود ما را تار باد...
مولانا
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امیر درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم
مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمی گردم که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست سایه می ایی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
ای عمر دریغا که پر از درد گذشتی
رومینا معین زاده
+خدایا خودت پناه مون باش
و من به دیدن تو
چنان در آینه ات مشغولم
که جهان از کنارم می گذرد
بی آنکه سر برگردانم...
علی_بابا_چاهی