نامِ شهرى است که
خورشید در آن
دیرتر طلوع مىکند...
نامِ شهرى است که
خورشید در آن
دیرتر طلوع مىکند...
تو اما
زودتر بیا...
پاییز در راه است...
.
.
| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
در جامعه ای که دین و سیاست با هم حکومت کنند ،
از نزدیکی این دو باهم به مرور زمان مردم شاهد
به دنیا آمدن دو موجود کثیف و زشت خواهند شد.
سیاستمداران مومن و مومنان سیاستمدار..!!
موجوداتی که هم سیاست را کثیف میکنند و هم دین را زشت..
یک عده را باید نگه داشت.
نباید رها کرد به امانِ خدا تا ببینی قسمتت هستند یا نه!
گاهی قسمت، دست گذاشته زیرِ چانهاش که ببیند آدم چه میکند،
تا کجا پیش میرود...
سر به سرِ آدم میگذارد، دور میکند، قایم میکند پشتش و میگوید: باد برد...
تا ببیند چقدر دنبالش میروی، درچقدر پیاش را میگیری که داشته باشیاش،
که نگذاری بی هوا برود...
هر چیزی را نباید رها کرد به امیدِ قسمت!
خودِ قسمت هم گاهی امیدش به آدمهاست و زیرِ لب میگوید:
چه بر سرِ بودنِ هم میآورید؟!
حواس پرتیها و رها کردنهایمان را گردنِ قسمت نیندازیم...
عمر از چهل گذشت و دلم نا امید نیست
عاشق شدن هنوز از این دل بعید نیست
با تو توان گفت، مرا دست داده است
اما تو را دریغ، مجال شنید نیست
با عشق خوش گذشت به من، صبح و ظهر و شب
بخت سیاه دارم و مویم سپید نیست
فرقی میان شعر قدیم و جدید نیست
کم کم بدل به قلعه متروکه میشود
شهری که کوچههاش بنام شهید نیست
پنجاه سالگی سرکوچه نشسته است
چیزی به جز غبار جوانی پدید نیست
عشق و نفرت
هر دو زخم می گذارند
و آنکه زیباست
به عشق تعلّق دارد !
پرویزصادقی
یا حسین عشقِ تو بر عیشِ جهان می ارزد
دیدن قبر تو و دادن جان می ارزد
جان ز کف دادن و دل بر تو سپردن چه خوش است
قبر شش گوشه تو دیدن و مُردن چه خوش است
"السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین"
عشق
گم شده ای ست
که وقتی انتظارش را نداری
ناگهان در می زند !
پرویزصادقی
تا کی دل من،
چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی
از تو خبر داشته باشد...!