یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد
ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد
حالا که نیستی
بیا خیال کنیم درختیم
که هر کداممان
یک جای این جنگل
ریشه کردهایم
تو بگو عاشق پرندهای
من هم نمى گویم
قرار نیست کسی بفهمد
ما از ریشه
عاشق همیم... 〰
کامران_رسول_زاده
نوشتم این بار بهار
که گُل کنى در من
دست هایم دارند شکوفه مى دهند...
〰
کامران_رسول_زاده
حتّى تمام عطرهاى سرکِشِ پاریس
حتّى تمام باغ هاى پر گُلِ خیتورن
حتّى تمام قهوه هاى تلخ مولن رُژ
حتّى تمام نوترِدام و ایفل و مومِغ
طعم تن تو را به مذاقم نمى دهند
این جا خیال تو حتّى، خیال نیست
این جاى هواى پریدن و بال، نیست
این جا بهارِ تو حتّى بهار نیست
من بى قرار تو این جا قرار نیست
این جا بدون تو باران بهانه نیست
این جا بدون تو باران ترانه نیست
این جا بدون تو فردا نمى رسد
این جا بدون تو شب، شب نمى شود
من از تمام جهان باز بى تو ام
من تا تمام جهان باز بى تو ام
من با تمام جهان باز بى تو ام
من بى تمام جهان باز بى تو ام
من در تمام جهان باز بى تو ام...
تو در تمام جهان فرق مى کنى
تو از تمام جهان فرق مى کنى
تو تا تمام جهان فرق مى کنى
تو بى تمام جهان فرق مى کنى
تو با تمام جهان فرق مى کنى...
〰
کامران_رسول_زاده
اگر " دل "
به دریایت نمی زدم
و توفانیِ تو نبودم
حالا چو برکه ای خشک
زیرِ آفتابِ پیر
قطره قطره
از " آه " می سوختم ...
لیلا_حاجتمند