اول سراغِ چشمهایت رفتم،
چشمهایِ تو!
گفتم مبادا بسوزد
وَ ناز خوابِ تو کابوس شود
بعد سراغِ موهایت رفتم
موهایِ تو ناز بود وُ
باز بود
آنقدر که گفتم،
مبادا که سفت بگیرد این دستهایِ چِغِرَم
بعد تو دردت بیاید وُ
خواب ازسرت بپرد
بعد
سراغِ لبهایت
لبهای تو داغ بود
خیلی داغ!
آنقدر که نمیشد، نبویید،
نبوسید
گفتم مبادا که سردیِ تنم
لبانِ گرمِ تو را یخ کند
مبادا که بوسهام
لبِ لطیفِ تو را زخم کند
مبادا که وقتِ بوسه خیالِ خوشِ تو را
خَش کند
مبادا، مبادا که
اصلن خودَت بگو
میخواهی کجایِ خیالِ تو بمیرم؟!
افشین صالحی
چهقدر خوب بود
تو، گُل من بودی هر روز به تو آب میدادم!علف چِرکهای تو را میشستم وُ
به بوی تَنت
مغرور میشدم
شبها کنار لبت
رؤیا بو میکردم وُ
روزها، حسادت ِ دنیا را !چهقدر خوب بود
تو، گُل من بودی برای تو یک گلدانِ کوچک زیبا میساختم
با یک باغچه
و حوضی پُر از انار
خوابت را
کنار پنجره آفتاب میدادم وُ
برای صبحانهات
هوای ِ تازهی شمال میخریدم ...چقدر خوب بود
تو، گُل من بودی ...
"افشین صالحی"
از کتاب کاش جایی بود که نبود!
مُعَلَّقم!
درست در جایی که میخواستم
تو را ببوسم و صبح شد...
افشین صالحی
یک شب
به تو خواهم رسید
به شب ها
به روز ها
به خواب هایت
می دانم
می دانم
می دانم یک روز
دستم به تمام خوابت خواهد رسید ...
یادت باشد
به خوابم آمدی
بیدارم کنی ببوسمت!
"افشین صالحی"
یکشب؛
به دستهایت خواهم رسید
از آن آغوش خواهم ساخت وُ
خود را،
در آغوشِ تــو خواهم دید
یکشب، به موهایت خواهم رسید
از آن تا خدا بالا خواهم رفت
به لبهایت،
و از آن بوسه خواهم چید
به لبهایت خواهم رسید وُ بوسه خواهم چید وُ
لبخند خواهم دید!
یکشب،
به تــو خواهم رسید
به شبها ...بهروزها ... به خوابهایت
میدانم ... میدانم
میدانم،
یک روز
دستم به تمامِ خوابت خواهد رسید!
افشین صالحی
من منتظر هیچ اتفاقی نیستم !...
من منتظرِ یک روز معمولیام
که تو را معمولی دوست داشته باشم
و توخوشت بیاید !!... : ) ❤
#افشین_صالحی