دیگر رویایی ندارم

دیگر رویایی ندارم
و خیابان های ذهنم
همه از تردد تنهایی دلگیرند
زنی
که دست هایش را برای روز مبادا کنار گذاشته
و قلبش را به حراج می گذارد
موهایش را به خیریه می بخشد و
تنهایی اش را زیر پلک هایش چال می کند
دردش واگیر دارد
و تو که روحش را جویده ای
و دست از سر استخوانش بر نمی داری
هرگز نخواهی فهمید
زن هایی که در آشپزخانه می میرند
و در آتش دفن می شوند
و ققنوس وار از خاکستر زاده می شوند
جمعیتی رو به ازدیادند
در ایستگاه قطار منتظر نیامدنم بمان
قطار ها دیگر به ایستگاه ها وفادار نمی مانند

دوست داشتنت

دوست داشتنت
سحر خیز ترین حسِ دنیاست
که صبح ها
پیش از باز شدن چشم هایم
در من بیدار می شود ...

فاطمه صابری نیا

دستانم بوی عشق می دهند

دستانم
بوی عشق می دهند

بوی انار و خرمالو ...
آنقدر که کوچه های پاییز را
دست در دست خیالت
قدم زدم .

سارا قبادی

کفّاره‌ی کدام گناهی مگر

کفّاره‌ی کدام گناهی مگر
که هرچه می‌نویسم‌اَت
تمام نمی‌شوی؟!

رضا کاظمی

جاده‌ای بودم باریک، به اندازۀ یک‌نفر

جاده‌ای بودم
باریک، به اندازۀ یک‌نفر
و طولانی و یک‌طرفه
آن‌قدرکه باید عصازنان 
به روزهای پیری و کوری‌ام می‌رسیدی
چگونه برگشتی؟
به روزهای پیش از بوسیده‌شدن
چگونه برگشتی؟


 لیلا کردبچه

سردمه!

سردمه!
مثل یک سگ که توی جنگ سگی
حس بویائیش، رفته باشه از دست
عین فیلسوف و سوال
این قدر پاپیچم نشو!...

وقتی فکر می‌کنم جهنم چیست؟

وقتی فکر می‌کنم جهنم چیست؟

به این نتیجه می‌رسم که جهنم رنج موجودی است که توان دوست داشتن ندارد.

آهن و فولاد

آهن و فولاد
از یک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد،
دیگری نعل خر است

گر ببینی ناکسان
بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند،
قعر دریا گوهر است...

می‌دود آسمان

می‌دود آسمان
می‌دود ابر
می‌دود دره و می‌دود کوه
می‌دود جنگل سبز انبوه
می دود رود
می دود نهر
میدود دهکده
می‌دود شهر

می‌دود می‌دود دشت و صحرا
می‌دود موج بی تاب دریا
می‌دود خون گلرنگ رگ‌ها
می‌دود فکر
می‌دود عمر
می‌دود ،می‌دود ، می‌دود راه
می‌دود موج و مهواره و ماه
می‌دود زندگی خواه و ناخواه
من چرا گوشه‌ای می‌نشینم؟

چه گوزن های تشنه

چه گوزن های تشنه
نکشانده‌ای به چشمه
چه پلنگ‌های خیره
نگرفته‌ای به بازی