ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بهانه کرد سفر را چقدر ساده مسافر
و رفت با چمدانش به سمت جاده مسافر
به رغم آنهمه سرما کنار جاده برفی
پر از بهانه ی رفتن پر از اراده مسافر
قطار و کوپه ی خالی در انتظار کسی و ...
شبی که رفت از اینجا خودش پیاده مسافر
اگر چه رفت از اینجا کنار طاقچه اما
هزار خاطره از خود بجا نهاده مسافر
و رفت بی خبر اما نشانی سفرش را
به هیچ رهگذری هم نشان نداده مسافر...
یوسف احمدی