برای بیان عشق

برای بیان عشق
همواره نیازی به
واژه های عاشقانه نیست
بلکه زیر و بم و اشک و لبخند لازم است
کریستین بوبن

مجنون‌هایی هستند که آنقدر مجنون‌اند،

مجنون‌هایی هستند که آنقدر مجنون‌اند،
که هیچ چیز نمی‌تواند تبِ زیبایِ عشق را از چشمان‌شان برُباید.
خداوند مورد رحمتشان قرار دهد؛

به‌ خاطر وجود آن‌هاست که زمین گرد است و خورشید هر روز طلوع می‌کند.


کریستین_بوبن

کسی را دوست داشتن بدین معناست که روحش را از او بگیری

کسی را دوست داشتن بدین معناست که روحش را از او بگیری
و به او در ازای همین ربایش بیاموزی روحش تا چه حد بزرگ، زوال‌ناپذیر و روشن است.
همه‌ی ما از همین رنج می‌بریم: عشق، روح ما را به اندازه‌ی کافی ندزدیده است.
از نیروهایی رنج می‌بریم که درونمان محبوس مانده‌اند.
نیروهایی که هیچکس قادر به غارتشان نیست تا آن‌ها را بر ما کشف کند

در نقاشی،لحظه‌اے هست ڪـہ نقاش می‌داند دیگر تابلویش تمام شدہ ،

در نقاشی،لحظه‌اے هست ڪـہ نقاش می‌داند دیگر تابلویش تمام شدہ ،
چرایش را نمی‌داند ،
فقط بـہ ناتوانے ناگهانی‌اش در ایجادِ هرگونـہ تغییر در تابلو،اعتراف می‌ڪند.
تابلو و نقاش،
وقتے از هم جدا می‌شوند ڪـہ دیگر بـہ هم ڪمڪے نمی‌ڪنند ؛
وقتے ڪـہ تابلو دیگر نمی‌تواند چیزے بـہ نقاش ببخشد ،
وقتے ڪـہ نقاش دیگر نمی‌تواند چیزے بـہ تابلو اضافـہ ڪند !

در درس های دیگر موفقم ، مثلا در خنده ،

در درس های دیگر موفقم ، مثلا در خنده ،
خیالبافی خواب ، اما در ازدواج نه ،
آدم نمی تواند در همه چیز استعداد داشته باشد

دوستت داشته‌ام

دوستت داشته‌ام
دوستت دارم،
دوستت خواهم داشت،
برای زاده شدن تنها جسم کافی نیست
این کلام نیز لازم است...

کریستین بوبن

‌کسانی که ما را دوست‌ دارند،

‌کسانی که ما را دوست‌ دارند، از آن‌ها که از ما نفرت دارند خطرناک‌ترند،
زیرا انسان قادر نیست در مقابل آن‌ها از خود مقاومتی نشان دهد !
هیچکس نمی‌تواند به اندازه یک دوست،
انسان را به انجام کاری وادار کند که درست بر خلاف میل اوست ...

"انسان ها زندانی قفس ساخته شده

"انسان ها زندانی قفس ساخته شده از آداب و رسوم، آیین ها و قوانین هستند.
بعضی وقتها خستگی یا سکوت همچون سوهانی سبب می شود که
میله های حرف های بی ارزش بریده شده و قفس باز شود
و آن زمان است که می توان نهایت عظمت و بزرگی یک انسان را دید."

کریستین بوبن / زندانی در گهواره

برای پاک کردن کتاب ها

برای پاک کردن کتاب ها
کافی است آن ها را باز نکینم
آدم ها هم همین طور،
برای محو کردنشان کافی است هرگز با آنها صحبت نکنیم!

برای آن که بتوان کمی ، حتی شده کمی زندگی کرد باید دو بار متولد شویم !

برای آن که بتوان کمی ، حتی شده کمی زندگی کرد باید دو بار متولد شویم !
ابتدا تولد جسممان است و سپس تولد روحمان .
هر دو تولد مانند کَنده شدن می‌مانند !
تولد اول بدن را به این دنیا می‌کشاند ، و تولد دوم روح را به آسمان پرواز می‌دهد ...
تولد دوم من زمانی بود که تو را ملاقات کردم ...