ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سایه ها
ناپدید می شدند در مهمانی شب
سکوت مرغابیان با صدای مخالف
هشدار میدادند بال میزدند و میفتادند
بدون اینکه کاملاً به زمین بخورند
دوباره به آسمان می رفتند
هوا خوب نبود
پرندگان غمگین بودند
طوفان و باران تند
شلاق زدن باد به درختان سرو قدیمی
لک لکان فریاد می زدند
زاغ های ,ساکت گویی اذیت نمی شدند
در پایان راه دستاوردهای بد
به دست آمده خود می پریدند
قمری های
بیش از حد سر در گریبان خود
و بی تفاوت
به پیوستن نزاع اشک آور بقیه
من به گشتن ادامه می دهم
سیگاری روشن میکنم
سنگ فرش ها را متر به متر قدم میزنم
و میدانم طوفان تمام خواهد شد
میلاد غریبی زاده
ﻣﺮﺍ همچو ﺯﺑﺎﻥ پارسی
ﺍﺯ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﭼﭗ ﻧﺨﻮﺍﻥ
ﻣﺮﺍ ﻣﺜﻞ ﺯﺑﺎﻥ یونانی
ﺍﺯ ﭼﭗ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﻧﺨﻮﺍﻥ
ﻣﺮﺍ ﻣﺜﻞ ژاپنی
ﺍﺯ ﺑﺎﻻ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﺨﻮﺍﻥ
ﻣﺮﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﻥ
ﻫﻢﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
باغ ها ﺭﺍ
ﻭ پرنده ها را
ﮐﺘﺎﺏ ﮔﻞ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ!
ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ متفکری ﻫﺴﺘﯽ
ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻣﺴﺄﻟﻪﺍﯼ نژادی ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ
ﻭ ﺍﺯ ﺗﺨﺖﺧﻮﺍﺏ
میکروفونی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﻧﺴﺎﺧﺘﻪﺍﯼ!
ﺧﻮﺏ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ عشق ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻮﺍﻡ
ﺍﻣﺎ اهریمنی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﯽﻧﻮﺷﺪ
همواره ﻣﺮﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﭙﺮﺳﻢ
ﺩﻭﻣﯽ ﭼﻪﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟
میلادغریبی زاده