ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
صبح سحر آمده بود
بَری از باغ نورس ببرد
سیب کال آورده بود
انار نارس ببرد
سبدی گیلاس سرخ
بوسه از لب گس ببرد
بوی عطر گل یاس را
در نفسش پَس ببرد
یواشکی آمده بود
بویش را نکند کس ببرد
درِ باغ ، سینه گشوده بود
تا بَری از میوۀ نورس ببرد
منصور چقامیرزایی
چشم تو چشمۀ نور
چشم تو دریای محبت است
لبریز از شادی و نشاط
آسمانی از عطوفت است
باز کن چشمهایت را
با نسیم سحرگان آبی
تا بنگری چه زیباست
صبح قشنگ آفتابی
گل به رویت بخندد
شکوفا شود به ناز
دلت لبریز از شور عشق
روزت دوباره گردد آغاز
به سبزه به گل به دریا
بنگر جهان چه زیباست
باز کن پنجرۀ دلت را
که پرواز آرزوها و خاطره هاست
بشکند دست آن کس
که تو را با تیر نشانه گیرد
کور باد هر آن کس
که از تو این گوهر در دانه گیرد
منصور چقامیرزایی
شب شاد و شیرین و شراب
تا سحر چشم کی اُفتد به یاد خواب
لب به لب پیمانه به پیمانه می ناب
دم به دم مدهوشم کند مست و خراب
منصور چقامیرزایی
شبی ساکت و آرام
ماه در دامن کوه
نورش پراکنده بود
در سراشیبی شیار های تپه
تاکستان از خوشه آکنده بود
در زیر درختی کنار رود
باغبانی تنها خفته بود
نوای نی آواز پریان
از دور دست ها
خواب شیرین را
از چشمانش ربوده بود
دلش از بیم و اضطراب
هر لحظه فرو می ریخت
صدای دف و تار می آمد
انگار عروسی فرشته بود
منصور چقامیرزایی
آن شب دنیا
غرق ستاره بود و نور
صدای ساز می آمد
رباب چنگ و تنبور
پریوش زلف عروس را
شانه می زد
رعنا گل ناز ارغوانی را
به تاج عروس عاشقانه می زد
لباس اطلسی عروس
چقدر با شکوه و زیبا بود
آبشاری از طلا مثل شاخه های نخل
دانه دانه از یاقوت سرخ و مینا بود
قد و قامت شمشاد عروس
همچون گل در چمن می درخشید
با ناز قدم آهسته بر می داشت
بر لبش لبخند بود ولی می ترسید
زیر بید مجنون
شقایق با نسترن می رقصید
در کنار درخت اقاقی
لادن گل حسرت می چید
آن شب همه جا پایکوبی بود
دست افشانی بود
رقص رقصان فرشته
هلهله و شادمانی بود
کوکب بر سر عروس
ستاره می پاشید
محبوبه روی میز ها
گیلاس مجلسی می چید
در دستان عروس
گل یاس و داوودی بود
گونه ها به رنگ گل پامچال
سرخ و سفید و اناری بود
عروسی مریم
در باغ ارم بود
پر از گل های زیبا
سر سبز خوش و خرم بود
کاش همیشه بهار بود
شادمانی و عروسی
آسمان مهتابی و پر اختر
شادمانی و عشق و روبوسی
منصور چقامیرزایی
هنگامی که می آمد بهار
شکوفه میدادند درختان
همه جا سرسبز می شد
همه جای باغ گلستان
پر می شد شاخه ها
از میوه های خوشمزه
توت و زردآلو و آلوچه
ترش و شیرین و تازه
بچه های دور آبادی
خسته می شدند از بازی
بالا میرفتند از دیوار باغ
برای دست درازی
گلی دختر باغبان
هی می کرد و به زمین چنگ میزد
سنگی بر میداشت
به بچه ها سنگ می زد
آلوچه های ترش و ترد
زیر دندان بچه ها
نیمه خورده گاز میخورد
پرت می شد در کوچه ها
به چشم من قهرمان بود
آنکه چابک و تند و سرحال بود
خوشحال و نفس زنان
دستش پر از میوه کال بود
منصور چقامیرزایی
من گلی زیبا بودم
شاد و خرم در بوستان
سرمست از خواب سحر
شاداب از باد و باران
شور انگیز و بانشاط
در جمع باده نوشان
همسایه ی بنفشه
یاس و نرگس و ریحان
سحر دستی برآمد
مرا از شاخه ام چید
هدیه داد به دلبری
با آرزو و امید
آن دلبر پریوش
با لبخند لبانش
مرا بویید و بوسید
عزیز تر از جانش
از عطر دلاویزم
حیران شدو مدهوش
سرشار از باده ی عشق
مست و مغرور قدح نوش
آندم که به خود آمد
خواب از چشمانش پرید
خطا و لغزشش دید
ناگهان دستش لرزید
مرا با آن شادابی
دیگر هرگز نبویید
به گوشه ای پرتم کرد
از من گشت ناامید
من در آن باغ سرسبز
بانشاط و دل انگیز
خوشحال و شادو خرم
باطراوت روح انگیز
بی خبر از همه جا
بخاطر یک هوس
بی گناه فدا شدم
دور از چشم همه کس
منصور چقامیرزایی
کرانه ای کرانه
که می خوانی ترانه
بوسه زنی به ایران
هر لحظه در زمانه
تو خلیج نیلگونی
خلیج فارس ایران
تو هستی جاودانه
کرانه ای کرانه
که می خوانی ترانه
با ما بمان همیشه
از خود بران بیگانه
ای عشق زیبای من
در تمام زمانه
با ما بمان همیشه
تو هستی جاودانه
منصورچقامیرزایی