ای ماه دیگر با چه رویی بر زمین تابیده ای

ای ماه دیگر با چه رویی بر زمین تابیده ای
از آن سحر گاهی که تو شق القمر را دیده ای

ای چاه امشب از علی روی سخن آغاز کن
گم کرده داری تو مگر, جان علی لب باز کن

ای ابن ملجم تیز گردان هرچه خواهی تیر ها
خورشید را خاموش نتوان کرد با شمشیر ها


یک کوفه و یک ننگ دیگر وای بر وجدانتان
تا نام دنیا هست نامِ ننگ بر دامانتان

امشب عدالت از جهان خاکی ما پرکشد
حاشا که انسانی به گرد پای مولامان رسد

شیری که شیر از دامن یک شیر زن نوشیده بود
امشب ز ظرف شیر مردم چشم خود پوشیده بود

ماهی که شهری کور بود از پرتو و دانایی اش
از امشب او را می‌شناسد کوفه با تنهایی اش

گفت ایها العالم سلونی قبل من را تفقدون
امشب جهان فهمید , اما نوشدارو بعد خون....

داغ عظیمی بر دل عالم نشست از آنزمان
فزت و و رب الکعبه را بشنید از مولایمان

محمدرضا عظیمی پور