دردا

دردا
که درد
بی درمان
کودک
مادر درمانده
در درمانگاه
درمان
نمی شود


محمد رضا راستین مرام

گورستان شهر

گورستان شهر
آنجایی است
که مردمانش
غزل
به ارث نمی‌گذارند

و هیچ آب رویی
نمی شوید
آینه‌های شکسته
قبرها را

سکوت گورستان
رساترین ترانه
غربت انسان است

محمد رضا راستین مرام

اکنون که دیگر من نیستم

اکنون که دیگر
من نیستم
مپاش
با حرف دیر هنگام
آشتی
نمک بر زخم
تنهایی من
ای که
از آغاز
رسم رفتن
داشتی ...


محمد رضا راستین مرام

که هستی

که هستی
کیستی
ای که
با همه
جان و تنم
زیستی
گر از من و
با دل من
نیستی
نیستی


محمد رضا راستین مرام