دستت را به من بسپار

دستت را به من بسپار
دوست دارم
سرت را
در چشم‌هایم فرو کنم
جهان از نقطه‌ای زیباست
که لب‌هایت از قلم بیفتند!
ماهی‌ها را که ببلعیم
تازه دریا شروع می‌شود
یادت هست؟!
مسافران زیادی
سوار قایق شکسته ما شدند
که حتی نفهمیدیم کجا پیاده‌شان کردیم
ای‌کاش نهنگ‌ها را بلد بودیم
یا یک‌روز صبح
خسته از هم‌آغوشی خورشید
من
ترا به دنیا می‌آوردم
شیربها حلال خودت
فقط قول می‌دادی
سرت را از چشم‌هایم بیرون نکشی
دریا در ادامه خودش همیشه دریاست.

فهیمه_محمودی