ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نمی دانم چرا،
اما به قدری دوستت_دارم
که از بیچارگی گاهی
به حال خویش می گریم...
فاضل_نظری
پلــنگ سنگـــی دروازه های بسته شهرم
مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم
تفاوت های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخــی شراب کهنـــه ای من تلخــــی زهرم
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکـی از سنگ های کوچک افتاده در نهــرم
کسی را که برنجاند تو را، هرگز نمی بخشم
تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم
تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
پلــنگ سنگــی دروازههای بسته شهــرم
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لبش باز به لبخند نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند نشد...
فاضل_نظری
آنکه یک عمر،
به شوق تو در این کوچه نشست،
حال وقتی به لب پنجره میآیی نیست !
فاضل نظری
قامتم هر قدر رعناتر شود
خورشید و ماه
سایه ام را بیشتر
بر خاک دنیا می کِشند!
فاضل نظری