امشبم را از برای دل کمی خلوت کنم

امشبم را از برای دل کمی خلوت کنم
دلبر خود را در این تنهایی ام دعوت کنم

جام های ساقیان را یک به یک بر خط کنم
چشم ها را از برای او همی چون شط کنم

از برای لطف در محراب او سر خم کنم
تا نگاهش را بر این زخمم همی مرهم کنم

دیده ی خود را به خاکِ پای او تزئین کنم
نور را در دیده ام من این چنین تمکین کنم

لعل او را از برای بوسه ای خواهش کنم
ذره ذره از وجودم را در او غرقش کنم

شانه اش را من برای این سرم همدم کنم
اینچنین ساکت در آنجا ناله از دردم کنم

آن بنان نازکَش را بر سرم ترسیم کنم
تا که این جان را برایش در دمی تسلیم کنم

رضا نقی پور