صبر را در کوزه کرد

صبر را در کوزه کرد
تا بگیرد دوش خود

افتاد شکست

خط سرخی از زمین تا ماه شد

وقت استهلال رسید
گم شد که ماه

رضا شاه شرقی

چشمانش را بست

چشمانش را بست
کهکشانی ز سکوت
ستاره ی در شبکیه ،چشمک می زد
پلک ها بهم فشرد

قطره باران ،حجم ایمان شد و رفت

رضا شاه شرقی

باده مرا کم دهید

باده مرا کم دهید
مست شدم ،دم دهید
ساز بیارد میان
داد زنم در همان


فاتحه خوانید به غم
سفره خیرات نهید
شاد شوید دور آن
باده به عالم دهید


رضا شاه شرقی

من زمین ام سبزه ها باید سرم

باغ را
آتش کشید

تا زمستان بارد زغال
آن زغال اما دگر گرمی نداشت

قصد پیکری از نوع که کرد

خاک سوخته از سیاه اندوده دید
روسیاهی ها خرید

سبزه ای در دوردست
سر ز خاک از نو درید

شد امید

تا پوتین آمد سر اش
نعره ها می زد زمین

سینه را باز می درم سبزه ها کارم سرم

مثنوی آورد میان :

بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش



من زمین ام
سبزه ها باید سرم

رضا شاه شرقی

حرف اول چه بود

حرف اول
چه بود

آدم
حوا

نخور
ای بشر

یا

اصلا حرفی نبود !?

رضا شاه شرقی

(به یاد سایه)

(به یاد سایه)

خدا را من خریدم
درون پاکتی
نهاده بس دویدم
به خلوت چون رسیدم
چه دیدم !؟
برون و هم درونش
ریالی که ندادم
رایگان
واقعا بود !
روحشان شاد

رضا شاه شرقی

من دگر خاطره ی پنهان ام

من دگر خاطره ی پنهان ام
آتش مانده به خاک
یک نفس وسوزانم،

میدهد جان در این خاکِ ترک ها خورده
اشک چشم وشوق غزل،
مشق عشق دو نفر انسان ام

نفس ام می ترکد زیر خاکستر ودود
دلم اما ،دلم اما می سوزد
شعله می افروزد!؟

رضا شاه شرقی

ساعت خواب مرا کم بنویس

ساعت خواب مرا کم بنویس
نامه نویس
چقدر اینجا تنهام
خواب وبیدارم ؟بنویس
خواب من آشفته
بخت من هم خفته !
این و دیگه ننویس
نامه نویس

توصدا یم کن ،های وهویی کن
زنگ بیداری بزن
نامه نویس

کمی هوشیاری هم، بد نیست ،
این و با غم ننویس
نامه نویس

بنویس نامه نویس درد تنهایی ها
درد بی دردی ها
غم وخوشحالی ها
آخر اما ؟!
تو نویس تو نویس

رضا شاه شرقی

جور دیگر می سرود

جور دیگر می سرود

بر لب دریا

نه

برکه را او دیده بود


رضا شاه شرقی

مد

مد

زیر چشمی

بر لب دریا
مدادی هم بدست
خط ابرو می کشید

چشمک دریا
که نه

غیض موج
ساحل
در هم درید

رضا شاه شرقی