| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
گوش به اخبار نکن
می شمارد هر روز
قدم هایش را
دور
نزدیک شد
هزار و یک شب است
از قلعه های حلب
تا درختان خون سیاوشان
بین عطر دارچین و هل بازار ادویه فروشان
زندگی را بو می کشد
بیا استخوانی غمگین تر باشیم
و بدن های خاورمیانه ای ما
چمدانی مهاجر
پر از خاکمان باشد
نیلوفر تیر
عشق یعنی..،
در میان ازدحام جمعیت...
چشمی در چشم تو افتد.،
که تو را بد عاشق و ویران کند...
امین غلامی
تو در ذهن منی هر دم، ولی غافل ز من هستی
به این دنیا قسم جانا، تو در این جان و تنهستی
دلِ سردت ، تب گرمم ، چرا اینگونه بی رحمی
اسیرم در دژِ عشقت، به نقش اهرمن هستی
چگونه آن نگاهت را، فراموشی سپارم من؟
مگر عاشق نبودی تو؟ دوباره لاف زن هستی؟
غزل می آید از قلبم، غزل ها را دلیلی تو
دلیلت من نبودم، تو دلیلِ غیرِ من هستی..
زهرا امیدی
چه تقدیر تلخیه این زندگی
به جرم بشریت، این بندگی
چقدر تلخه زیستن در این روزگار
در این زندگیِ پُر محنتِ آزگار
ساناز ملکی واثق
چه اوفتاده که صد گونهام پریشانیست
به ماجرای جهانم حدیث حیرانیست
به کار قافلهام گر نبود دست حرام
چرا تطاول این کاروان به آسانیست
به هوش باش به اقصای فتنه در عالم
هزار واقعه در آستین پنهانیست
در ان نفس که به جولان برآید آن رخشم
چه جای جلوه ی این استران پالانیست
شگفت آنکه زند لاف شهسواری باز
در این میانه که هر دم شکوه جولانیست
نه بوالعجب نکشد رخت عافیت به کنار
بدین صفت که به تدبیر بحر طوفانیست
درید سینه هر آیینه از خدنگ ستم
گمان مبر که حدیثم ز ترک تورانیست
چه جای شکوه سروشا ز خبث اغیارم
که دوست بر سر صد گون خراب و ویرانیست
در آن دیار که هر دم دمد نفیر فنا
چه جای دم زدن از تیسفون ساسانی
سروش فارسیانی
ما نبودیم آن زمـان تا بـر حسین یاری کنیم
بـر دفـاع از خونِ پاکش پس بیا کاری کنیم
گر که غـافـل می شویم بر انتقام از ظالمین
گو چه سودی اشکها از دیده ها جاری کنیم
سلیمان ابوالقاسمی
در یاد منی
حاجت باغ و چَمنم نیست
جایی که تو باشی خَبر از خویشتنم نیست
شفیعی_کدکنی

