تو آجر آخر خانه پدری بودی

تو آجر آخر خانه پدری بودی
که بولدوزرها ندیده
لهش کردند
پرنده گم کرده راه
که زیر گوش آبگیری در ناکجاآباد
مسیر دریا را زمزمه کرد و
وقتی رفت

باتلاق، جان آبگیر را گرفت
انعکاس نور شیشه ها
که اختلال رنگین کمان گذاشت
در ساکنان قطب زودباور ذهن
بیشتر روزها یخبندان است حالا
از زمستانی که نیست
و شب ها ماه لاغر
صدای بوق در می آورد
تا ستاره ها بدانند
موقتی
اسم رمز است


نیلوفر تیر

گوش به اخبار نکن

گوش به اخبار نکن
می شمارد هر روز
قدم هایش را
دور
نزدیک شد
هزار و یک شب است
از قلعه های حلب
تا درختان خون سیاوشان
بین عطر دارچین و هل بازار ادویه فروشان
زندگی را بو می کشد
بیا استخوانی غمگین تر باشیم
و بدن های خاورمیانه ای ما
چمدانی مهاجر
پر از خاکمان باشد

نیلوفر تیر

چرا بر اندام ملال آور زندگی

چرا بر اندام ملال آور زندگی
حریر اشتیاقی نپوشاندی
قرن هاست
به صندلی اکلیلی دروازه ابدیت
تکیه زدی و با وسواس
اجتماع مورچگان
در آرواره ساعت های بی جان را نگاه می کنی
در مغزمان
حباب های آبی حضوری سپید
می کاری
و هر غروب
مردمک چشمان جهان جستجوگرت را
تنگ تر می کنی

نیلوفر تیر

در این غروبِ قهر کرده

در این غروبِ قهر کرده
آسمانِ خیسِ خیس
سایه روشن درختِ عَرعَر
پای چَشم های خمارِ مِهرِ پاییز هیز
آخرین پُکِ یواشکی
که دود می کند
تمامِ دلواپسی های روز پردردسر
از ذهن خسته ی مریض
نگاهِ بی تفاوت عابران
به عطرِ مرگ برگ ها
در اولین سقوط
واپسین رقص
چرخش زردها در آوازِ هوهوی باد
به این میزبانِ نارنجی رنگ
لبخند می زنم

نیلوفر تیر

دلم خواب می خواهد

دلم خواب می خواهد
عمیق و طولانی
در نورانی ترین ماه افشانی شب های زمستانی
دلم رقص می خواهد
شاد و سر خوش
پابرهنه

در میان گل های بهاری
دلم ساز می خواهد
آهنگی از نوای دور می خواهد
دلم راه می خواهد
جاده ای از شقایق های داغدار می خواهد
دلم راز می خواهد
صدای باد در میان بیدمجنون زمزمه وار می خواهد
دلم, دلم نمی دانم چه می خواهد
که این‌گونه حال مرا نمی خواهد


نیلوفر تیر