تا تو در شهر دلم منزل و مأوا داری،
وادی طورم و تو منصب موسیٰ داری
لاله و نسترن و سوسن و هم نسرینی
در دل من تو به صدگونه تماشا داری
تاجداران جهان را سرِمویی نخرم
ماهرویی که تو در کاخ دلم جا داری
بس که عاشق کُشی و شیوه ی تو شیدایی است؛
آسمان تا به زمین عاشق و شیدا داری
روز و شب با تو مرا شور و نشاطی دگرست
کورباد هرکه نبیند که چه با ما داری
بزم شبهای من از بوسه ی لَعلِ تو خوشست
ای خوش آن بوسه که با ما همه شبها داری
دورباد آفت چرخ فلک از قامت تو
ای که چون سَروچمن قامت رعنا داری
قاسم یوسفی
دریای مهر در مادر است چون از همه مهر پرور است
خونجگر که می خورد یعنی که مادر مادر است
نه ارزد گلی بر روی دنیا به تار موی او
یکبار طواف کوی او مانند حج اکبر است
ورد زبان هر کسی مادر شده است اندر جهان
جانم فدای مادرم زیرا که او مهر پرور است
یک لحظه بی من نگذرد روز و شبش در روزگار
نازم به لطف و مهر او پیوسته بالای سر است
از ماه و مهر گویم ترا یا از گل و روی چمن
انها ندارند ارزشی انجا که نام مادر است
بیدار غم مادر خورد مادر غم بیدار خورد
این وصل عشق و عاشقی از جانب ان داوراست
قاسم بهزادپور
هیچ دردی بد تر ازآن نیست آشنا تورا به خاک کند
حتی به هیچ پشیزی نداند و تو را هم به لاک کند
آمد به خاک کرد و مرا رفت چو شبنم به روی گل
پروانه ای به گریه شدش که گل را هم به ناک کند
سوگند خورده بودم که جان و دل هم برای اوست
او رفت و سوگند خورده ها را هم به چاک کند
فرهاد اسیر کوه شد و مجنون هم به سیر دشت
لیلا قسم خورده است که مجنون را به خاک کند
من درد عشق کشیده ام سپیده بخوان رواست
عاشق همیشه پاک است که معشوق را ملاک کند
با جعفری حدیث عشق را نوشته اند با صفاست
در قعر چاه افتاده است که با اسمت روناک کند
علی جعفری
تکرارِ تکراریِ روزهای فراق
در خوابگاه خالی ات
حس چرخش گزلیک در گودی گلو
و....
بغضضض......
آنگاه که ضرب آهنگ ثانیه های انتظار به سال می رسد
سدّ اشک می شکند و دریای غم طغیان..
چقدر زیباست، بودن
و چه دلگیر است، رفتن
هنوز منتظرم....
بیا و مرا نیز ببر...
من ماندنِ بی تو را نمیخواهم
میترا کریمیان
لعنت بر رفتنت که قشنگ میروی
ای جانِ جانم
بیجانم کردی
و در این دشت خشکیده
مرا تنها رهایم کردی
و بر ساحل عاشقی مان
با طنین موجهای نامهربانی،
غم را فرود آوردی
و رفتی و من هنوز بارانی م...
مارال کناررودی
بی تو
آئینه ای خالی
دلتنگِ یک تصویرم
پرویز صادقی
فاصله نام مرا داده به لیلای غزل
پشت هر پنجره افتاده الفبای غزل
زخم دلتنگی من تا به نگاهت برسد
الکل عشق بگیر از زکریای غزل
بغلم، غصه چشمان تو را لخته نکرد
هموفیلی شدی ای دختر زیبای غزل ؟
حس خوشبختی مان باور این منظره بود:
لب تو "کافه دل" و بوسه من "چای" غزل
نیمه گمشده ماهیّ و در خواب نگو
زن رویایی تو پس زده لالای غزل
سیب از جاذبه عشق من افتاد ولی
در تو چشم نیوتن بود نه حوای غزل
هفته ها منتظر شانه خورشید شدم
عجبا، صبح تو هم رفته به فردای غزل
شعر من مثل شکیرای زمان رقصید و . . .
هنرم با تو جهانی شده در لای غزل
مجید_ساری
عشق
واژه نیست
موجود جانداری ست
در حضانت عاشقُ معشوق
پرویز صادقی