شعر هایم
که تمام شد
برایت
انار
دانه خواهم کرد
سعید ممدوحی
نوری که عقب میکشد از ظلمتِ این دهر
بی پرده تر از عالم خورشید ندارد
سکنی نگزیند در این دار مکافات
آنی که هراس از دل تبعید ندارد
غش کرده زبان بر لبه ی تیغ فروشان
کوته نظری مان غمِ تشدید ندارد
قلاده ی پیران به پدر تا به پسرها
می ماند و این نظم که تهدید ندارد
این کشتیِ طوفان زده را میل سفر نیست
بی هیبتِ بادبان که امید ندارد
پا در پیِ بی دانشی از چرخ فلک بر
دیوانگی آموز که تجدید ندارد
حیوانیت امروز به انسان گری ات در
حیوان به غلط جرات تقلید ندارد
سلطان به سهولت رود از بستر این خاک
وقتش که رسد مهلتِ تمدید ندارد
حمید شیخی
تو آمدی
تو از نزدیکی های دور آمدی
با عشق هم آمدی
ندانستم چه بگویم
سکوت جواب تو شد
نتوانستی بمانی ورفتی
وحالا منی مانده
که مات توی مانده در وجود خویش است ...
نگین فروتن زابلی
تاب تاب عباسی،خدا منو انداختی
یادت نبود هنوزم، نشسته روی تابم
تاب تاب زندگی، عجب تابی بهم داد
یادش بخیر بچگی، عجب رویایی داشتم
تاب تاب رها شد، بند رهایی وا شد
عروسک تو اتاق،دلش رو غُصه باز شد
تاب تاب چه روزی، همون روزی که شب شد
گلهای پیراهنم، یکی یکی پر پر شد
تاب تاب خدایا، کجای دیکته ها را غلط نوشته بودم
خورشید چشمای من، جاشو به شب قرض داد
تاب تاب تولد، بازم یک ساله دیگه اومد
هر چی که بود تموم شد،ایراد کار نهان شد
تاب تاب عباسی،خدا، یادت نره نندازی
طاووس صلواتچی
دراین پاییز
چه غمگین می خواند
این پرنده میانِ لاله هایِ سیاه
روزنامه هایِ شهر !
غمگنانه قدیمی اند
باران هم می بارد
آغوشِ باد
پناهِ فریادِ ماست
که باسال هایِ خسته می گذریم
وَ ازعشق چیزی نگفتیم
صدایِ پاییز را شنیده ای ؟
برگِ زردی می افتد
وَ ، درختِ عریان
تا بهاری دیگر تنهاست
صدایِ انتظار را شنیده ای ؟
قطره اشکی خونین
درطولِ آینه
آه می کشد
وما ، باید ازتبعیدِ رنگین کمان برآب می گفتیم
که نگفتیم ...
فریدون ناصرخانی کرمانشاهی
دنیای منی، این را تو خودت میدانی
رویای منی، تو خودت دینی و هم ایمانی
ای که آغوشت خانه ای بعد هر ویرانی
برای تو شعر چرا؟ تو خودت یک دیوانی
امین حداد
جایی که هستم تاریک است
بدون چشم انداز
هم دلم تنگ میشود
هم نفسم میگیرد
چیزی شبیه زنده به گور
من سالهاست
زیر پایت زندگی میکنم
کنار قولت...
ایمان جلیلی
آیا امروز
کسی بود که تو را دوست بدارد
تا دلت شاد شود؟
یا به نگاهی نغمه دلت ساز شود؟
پس به چه می اندیشی ؟
که من اینجا در خیالم
هر روز برایت شعر بهم می بافم....
زهره مومنی