بگشا دهان پیرهنت, دلربای من!!

بگشا دهان پیرهنت, دلربای من!!
لب بـاز کن که بـاز بلرزد صدای من

هفت‌آسمانِ ناز و تو خورشیدِ عشوه‌گر
بیرون بزن, بتـاب به سر تا به پای من

هر واج این سکوت به تحسین نطق توست
من ساکتم, تو حرف بزن, خوش‌صدای من

من زورقم, فتاده به گرداب روزگار؛
سکان بگیر از کف غم, ناخدای من

عطر تو چون نسیم به بستان من وزید
اینـجا دگـر غـبار نـدارد هـوای من

(مهدی) اگرچه شهرۀ شهرست و نامدار
حسرت خورَد به سادگیِ خنده‌های من

چون عاقلان به حالت من طعنه می‌زنند
دیوانه‌ای کجاست, شود آشنای من؟


محمد مهدی کریمی سلیمی

هنگامی که مدام به شما دروغ می‌گویند،

هنگامی که مدام به شما دروغ می‌گویند،
نتیجه این نیست که شما این دروغ‌ها را باور می‌کنید؛
بلکه این است که دیگر هیچ‌کس به هیچ‌چیز باور ندارد.
مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند،
نمی‌توانند نظری هم داشته باشند.
نه تنها از توانایی اقدام به کاری محرومند،
بلکه از توانایی اندیشیدن و داوری کردن محروم می‌شوند
و با چنین مردمی، شما هرکاری بخواهید می‌توانید بکنید.
هانا آرنت

من برای دوست داشتن

من برای دوست داشتن
آدم‌های دور و برم ؛
دنبال چیزهای عجیب نمیگردم ...
یک نگاهِ عاشق ،
یک قلبِ نگران ،
یک دستِ نوازشگر ،
و یک پایِ ماندن
برایم کافی‌ست ...


میثم_اسفندیار

دزدید نگاهش دلِ تنهایت را

دزدید نگاهش دلِ تنهایت را
از شاخه برید یاسِ رویایت را

با این همه در گوشِ تو نجوا می کرد:
بسپار به من خیالِ فردایت را


نیلوفر_سلیمانی

مقصود از آفرینش ما این نیست

ای دوست نازنین
ما همچون ماه و خورشیدیم
ما همچون دریا و صحراییم
هر یک به کاری دیگر.
مقصود از آفرینش ما این نیست
که مانند یکدیگر شویم
بلکه آن است تا هر یک دیگری را بشناسیم
و قدر و حرمت نهیم همان گونه که هست
ما مقابل هم نیستیم
بلکه هر یک مکمل و متمم یکدیگریم.

حسرت سال‌های تنهاییم

حسرت سال‌های تنهاییم
بی تو سر شد سال‌ها
با تو پر زد این بال‌ها
قصه‌گوی شب‌های تنهاییم
بی تو سخت گذشت شب‌ها
با تو هیچ نماند از آن شب‌ها
ای به دریا زده با آن دل دریایی
پای در گل داشتم و سر به زیر آب
با تو سیر می‌کنم در زورق گرم و طلایی

مهرداد درگاهی

شعرهایم همگی از تو روایت دارند

شعرهایم همگی از تو روایت دارند
قلم و دفتر من از تو حکایت دارند

تا زبان باز کنم ، هرچه بگویم از تو
سخنانم همــــه تعبیــر نهایت دارند


#حسن‌بیگی