اگر مرده ای، بیا و مرا ببر!
و اگر زنده ای هنوز،
لااقل خطی، خبری، خوابی،خیالی... بی انصاف!
خطی بنویس خبری برسان
سیدعلی صالحی
جوجه ای را کشته بودم ،،،
ناخواسته ...
زمانی که پریدم تا دستم به شاخه ی سیب برسد ...
یکیشان دوید زیرپایم و
لِه شد ...
صدایِ فریادِ آخرش
توی گوشِ کودکی هایم جا ماند ...
و من پریشان ؛
از خطایِ ناخواسته ...
بیشتر اما ؛
برای صحنه ی دردناکی ؛
که خودم مسببش بودم ...
تمام معصومیتم را
تمام شده می دیدم ...
تصورِ جنایتکارِ سنگ دلی از خودم داشتم ،
که محکوم به مرگ بود !!!!
بدون مکث ؛
به کوهِ پشتِ خانه گریختم ...
کسی با من کاری نداشت ...
من از خودم شرمنده بودم ،
و از وجدانی ؛
که از یک کودک معصوم ؛
توقعِ چنین جنایتی نداشت !!
کافیست مدتى نباشى
طورى فراموش مى شوى!
که انگار از همان اول وجود نداشتى...
همان آدم ها که
بارها غصه شان را خوردی ،
غرورت را برایشان زیر پا گذاشتى
همانها که گفتند اگر نباشى
دنیا برایم معنایى ندارد
دقیقاً "همانها" تو را همچون
خاطره اى فراموش شده
در زباله ى افکارشان مى اندازند...
#سروش_کلهر
تو قلب من یه امپراطوره
تسلیم میشه چون که مجبوره
برو نباید مال من باشی
خواهش نکردم این یــه دستوره
ترانه سرا : مونا برزویی
عشقی وجود ندارد
آنچه هست فقط اثبات عشق است
مهم نیست که من در قلبم
چه عشقی را احساس میکنم
دیگران فقط اعمال مرا میبینند
« شاعر : گریچن رابین »
همسایه کناری، غمگینم می کند...
زن و شوهر صبح زود بیدار می شوند، میروند سر کار، عصر باز می گردند.
یک پسر و دختر بچه دارند،
ساعت نه شب، همه چراغ های خانه خاموش است...
صبح فردا نیز زود بیدار می شوند سر کار می روند عصر باز می گردند،
ساعت نه، خاموشی...
همسایه کناری غمگینم می کند...آدم های خوبی اند، دوستشان دارم.
اما حس می کنم در حال غرق شدن اند و نمی توانم کمکشان کنم..
.گذران زندگی می کنند، بی خانمان نیستند، اما بهای گزافی می پردازند...
گاهی در میانه روز به خانه شان می نگرم
و خانه نگاهم می کند. خانه می گرید، می توانم حس کنم...!!!
#چارلز_بوکوفسکی
در پنجره عشق تو را میبینم
به چشم هایت خیره می مانم
که مبادا چون اشک
از چشم تو بی افتم
روزنه دیده ات پر از شعر
لب هایم می تپند
در دلهره ی گفتن از تو
بی قرار مانده ام
#بابک غلامی
اگر پاییز کوتاهست،جهانت خوب و دلخواه است
حیاطِ آرزوی تو پر از عکسِ گل و ماه است
چراغِ خانهی قلبت، حریر آرزو دارد
دلت شبها در این رویا بدونِ غصه و آهست
سرودِ شاد میخوانی کنار ساز خوش آهنگ
تو دوری از غم قلبی که میگویند جانکاه است
دل تو خانهی غم نیست که دردم را نمیفهمی
برایت شرح غم گفتن چقدر بیجا و بیراه است
ندانستم که در قلبت همیشه کینه میروید
گل نرگس بهتر نیست؟هوا سرمای دی ماه است
#الهه_فرحی
اگر چه ساق های خیالم نازک است
می روم جائی که
گل ها شکوفه می دهند
دامنه های خواب تو
پرویزصادقی