به تو از تو می نویسم

به تو از تو می نویسم
تو که باران و نسیمی
بعد ِ بی قراری ِ باغ
تو که آرام ِ قدیمی
بعد ِ هـر فاجعه ی داغ
تو که آواز لطیف ات خبر از بهـار دارد
بعد ِ حزن ِ هـر ترانه
و سرود ِ سرد ِ یک زاغ

شکیبا سروری

عصر ها

عصر ها
به دور از قیل و قالِ
روزمره گی ها
یک جفت چشمِ عاشق
میخواهد , دستی گرم
و دلی که پا به پایت
در خلوت خیال با تـو
عشق را قدم بزند و
در
پایتخت آغوشت فرمانروایی کند..


مهناز‌_نجفی

در میان سیاهی ها اگر دلت گرفت

در میان سیاهی ها اگر دلت گرفت
گریه کن و فریاد بزن
به سان باران و رعد
من یقین دارم
راز جوانه زدن امید
میان قطره ها
پنهان است ...

وحید_پرهون

ساعت را که نمى‌شود به عقب برگرداند.

ساعت را که نمى‌شود به عقب برگرداند.

آدم نمى‌تواند تا ابد در این فکر باشد که چه جور ممکن بود بشود.

انسان باید بفهمد که نصیب و قسمتش مثل دیگران بوده،

شاید هم بهتر از دیگران؛ آن وقت باید شکرگزار باشد ...



• از کتاب بازمانده روز

تو که رفتی؛

تو که رفتی؛
ساعت‌های جهان
دهان دراندند
و عقربک‌هایشان را فرو بلعیدند
زمان
برای من به پایان رسید...


سمانه فربد

زمان هر دو را برد

زمان هر دو را برد
هم بادبادکم را
هم
کودکی هایم را
ومن
نخ خاطره ها
در دستم
گره خورده به جایی
در گذشته ها .....!!!


حسن دیانی

به ذهن لیلی مجنون اگر خطور کنم

به ذهن لیلی مجنون اگر خطور کنم
هزار ابن سلامش ز عشق دور کنم
اگر به حیله زنم ساز عشق نامردم!
شبی اگر همه آفاق؛ پر ز نور کنم
طریق حیله و نیرنگ نیست مسلک عشق
اگر به معجزه ماهور؛ نیز شور کنم
هنوز می شود از غم گذشت و داشت امید
نشسته؛ ماهی شعرت به پنجه تور کنم
تمام درد و بلایت به جان مرده من
شوم چو اسرافیلی که نفخ سور کنم
بهار رفته به تبعید باز گرد ز نو
که از شرنگ زمستان دل عبور کنم
تمام می شود این ماجرای نیمه تمام
چه می شود به خیالت شبی خطور کنم


طاهر جمشیدزاده