من دریافتهام که
دوست داشته شدن هیچ نیست
و اما دوست داشتن همه چیز است
آنکس خوشبخت است که
بتواند عشق بورزد ...
هرمان_هسه
من دریافته ام
که دوست داشته شدن هیچ نیست
و اما دوست داشتن همه چیز است
آنکس خوشبخت است که
بتواند عشق بورزد...
هرمان_هرسه
من دریافته ام که دوست داشته شدن
هیچ و اما دوست داشتن همه چیز است
و بیش از آن
بر این باورم که آنچه هستی ما را
پر معنی و شادمانه میسازد،
چیزی جز احساسات
و عاطفهی ما نیست...
پس آنکس نیکبخت است
که بتواند عشق بورزد.
((هرمان هسه))
ای دوست نازنین
ما همچون ماه و خورشیدیم
ما همچون دریا و صحراییم
هر یک به کاری دیگر.
مقصود از آفرینش ما این نیست
که مانند یکدیگر شویم
بلکه آن است تا هر یک دیگری را بشناسیم
و قدر و حرمت نهیم همان گونه که هست
ما مقابل هم نیستیم
بلکه هر یک مکمل و متمم یکدیگریم.
غریب است سرگردانی در مه
آنجا که تنهاست هرسنگ و بوته ای
و هیچ درختی درخت دیگر را نمی بیند
همه تنهایند
پر از دوست بود دنیا برایم
آنوقت که زندگی ام نور بود
اینک که مه فرو می افتد
دیگر کسی قبل رویت نیست
راستی که هیچکس عاقل نمی شود
مگر اینکه تاریکی را بشناسد
که خاموش و گریز ناپذیر
از همه جدا می کند او را
غریب است در مه سرگردان شدن
زندگی تنها بودن است
هیچ کس چیز دیگری نمی شناسد
همه تنهایند
هرمان هسه
ترجمه : فرشته وزیری نسب
چه روزهای دشواری
گرمام نمیکند هیچ آتشی
لبخند نمیزند آفتابی به من
همه چیز تهیست
سرد و ستمگرست
و ستارگانِ روشنِ دوستداشتنی هم
نگاه میکنند غمگنانه به من
از وقتیکه دریافتهام در قلب
عشق را هم پایانیست
هرمان هسه
گاهی اوقات تصور میکردم دیوانه شدهام
یا اینکه با دیگران تفاوت دارم.
اما من همان کارهایی را که دیگران میکردند انجام میدادم.
با کمی کوشش فلسفهی افلاطون را مطالعه میکردم،
اما قادر نبودم دربارهی هدف زندگیم که در تاریکی
پنهان گشته بود اندیشه نمایم. آینده برایم نامشخص بود
و نمیتوانستم مانند دیگران بگویم که میخواهم قاضی،
پزشک یا هنرمند بشوم. اگر ممکن بود آیا میتوانستم
از عهده برآیم؟ شاید سالها جستجو میکردم
و سپس هیچچیز نمیشدم.
زیرا هدف من خطرناک، شرور و ترسناک بود.
تمام آنچه که من میخواستم فقط شناخت دنیای درونم بود
ولی نمیدانم چرا این کار آنقدر مشکل بود؟
پرنده تلاش میکند تا از درون تخم رها شود.
تخم همان جهان است.
کسی که دلش میخواهد به دنیا بیاید،
اول باید دنیایی را ویران سازد.
گمان میکنم اگر از درک خود ناتوان باشی،
هرگز نخواهی توانست روح دیگری را نیز دریابی