به واژه ها می آویزمت

به واژه ها می آویزمت
شعر می شوی
چگونه بگنجد
اینهمه شاعرانگی
در تقدس نگاه‌های ارغوانی
در حجم کلام
به زنجیر می کشم واژه ها را
در سلول انفرادی خیال
به دار می کشی
آخرین توان سرایش را
دلخوشم
حتی
به میله های زندان
در دیکتاتوری عاشقانه ها
وقتی
نقش می بندد شعر
در چوب خط دیوارهای نبودنت


مهساپارسا

سایه ات از سرِ من کم نشود حضرت ماه

سایه ات از سرِ من کم نشود حضرت ماه
من که درگیرِ تو ام ؛هم همه جا,هم همه گاه

همه فکرم شده تنها تو شوی قسمتِ من
تو فقط حکم بکن تا بزنم بر دلِ راه


نشود فاش کسی قصه سحرت گلِ من
دل سنگی که ربودی تو فقط با یه نگاه

به تو هرگز نتوان گفت بشر ماهِ هبوط
باز از عشقِ تو شد گو ورقی تازه تباه

حدیث شباهنگ

خاطرات یک مغ –

انسان هرگز نمیتواند از رویاهای خود دست بکشد
رویا خوراک روح است. همانطور که غذا خوراک تن است
در زندگی بارها رویاهامان را فرو ریخته، و

 تمناهامان را ناکام می بینیم، اما باید به دیدن رویا بپردازیم
اگرنه ، روحمان میمیرد

خاطرات یک مغ – پائولو کوئیلو

هنگامه شد که آمدی اما نیامدی

هنگامه شد که آمدی اما نیامدی
یا لااقل دوباره به اینــجا نیامدی
من هستم و همیشه همان حسرت بزرگ
محض خدا برای تماشا نیامدی
خیلی بدی به چیدن ماه و ستاره ها
خیلی بدی به دامن دریا نیامدی
رفتن چه حسن داشت که رفتی عزیز من
دنیا چه عیب داشت به دنیا نیامدی
بالفعل مثل دانه و بالقوه یک درخ
ت
امروز هم گذشت و تو بالا نیامدی
چندیست تلخ شد دهن انتظار من
براین نگاه تشـــنه گوارا نیامدی
طفلی دلش شکسته و فریاد می زند
دلتنگ دیدنت شده, اما نیامدی

سیدقاسم حسینی سوته

ابر خلوص می خواهد

ابر خلوص می خواهد
آسمانی که ببارد
آرزوهایت را

علیرضا سعادتی راد

توئی لیلی منم مجنون لیلی

توئی لیلی منم مجنون لیلی
بیا باهم رویم سوی سهیلی
بیا تا قصه های عشق خوانیم
بیاتا مشق عشق ازبر بخوانیم
بخوانیم أن حدیث دلبری را
بچینیم أن گل نیلوفری را
بچینیم خوشه ای از عشق وازجان

فدایت من کنم هم بهتراز جان
بیا ًای دلبر شیرین زبانم
من از وصف تو بی تاب و توانم
بیا تا دست یکدیگر بگیریم
بزیر چتر هم مسکن بگیریم
که گر باران ببارد خیس نمانیم
ولی تازنده ایم باهم بمانیم

عباس رئیسی