می روم با واژه ِ شب

می روم با واژه ِ شب
رقص باد را
جمله کنم...
نقطه ِ تکرار را
بعد از واژه ِ صبح
آخر ماه دی
در حسرت ِ یک سر خط
به زمین ِ سرد بی حساب
بنشانم ...!!!


محبوبه برونی

برگی که می افتد

برگی که می افتد
از شاخه ِ یک درخت
کوچ می کند
اما نمی میرد ...
فرصتی می شود
برگی جان بگیرد
برخیزد و پر بگیرد
همراه باد به این سو
و آن سو رود

هم صدا با برگها بخواند ...
با این همه تکاپو
نمی شود
دیگر
آن برگ ِ قبلی
که جان ِ شیرین داد
بر بستری از زمین...!!

محبوبه برونی

در شعری پنهانی دوستم داشت

cafe-webniaz.ir

در شعری پنهانی دوستم داشت
در شوقی پنهانی دوستش داشتم
درویاها با او زندگی می ساختم
فکر خود را به آینده می انداختم

قاصد فرستاد از دل خبر دهد
واز دلم خبر گیرد
چنان تاختم بر پیکش
رنجیده شد همه باورش


جدا شد سرنوشت هایمان از هم
گاهی به یادش زمان می گذرانم

باران سپهری

ای محبوبم

ای محبوبم
هنگامی که به من " تو یک شاعری " می گویی
چشمانم مانند گلی بی نام می درخشد
و رنگهایش را برای اولین بار به جهان عرضه می کند
این شعر را تنها برای تو می نویسم
اما اگر بخواهی آن را مثل یک شعر نخوان
زیرا هر سال از نو خواهم نوشت آن را

مانند پرنده ای که قبل از فصل سرما کوچ کرده
و شادمانه گرمای جنوب را تجربه می کند
و همچنین خواهم نوشت آن را
در هر دوره و هر قرن
دگر بار ، با زبان ویژه عشق

« شاعر : ادیب جان سور »

برکه دلخوش پیوستنش به رود بود!

برکه دلخوش پیوستنش به رود بود!
حالا در دریایی از تنهایی
به دنبال سرچشمه می گردد!


غلامحسین افراس

شب را از زنانى بپرس

شب را
از زنانى بپرس
که تنها گذاشته شده‌اند
زیرا که شب‌ها همه چیز
چند برابر مى‌شود


« شاعر : مسلم یوکسل

به کوچ پرندگان مهاجر

به کوچ پرندگان مهاجر
به آبشار نقره فام سپیدار
به دشت گلهای ابریشم
به شبهای پر ستاره ی هگمتانه
تو را دوست دارم


پروانه مدی