تو در کرانه‌ی عالم

تو در کرانه‌ی عالم
درون خویش به یغما فتاده‌ای
کزین هزار هزاران، یکی نگفت
که بر شانه‌ات چه می‌گذرد...


محمدمختاری

ما میان طبقه‌ها گیر کرده‌ایم

‌ما
میان طبقه‌ها گیر کرده‌ایم
و این بوی توست
که آسانسور را مست کرده


احسان_امیری

من در آیینه رخ خود دیدم

من در آیینه رخ خود دیدم
وبه تو حق دادم.
آه می‌بینم، می‌بینم
تو به اندازه تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو غمگینم

من چه دارم که تو را درخور؟
هیچ
من چه دارم که سزاوار تو
هیچ

تو همه هستی من، هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری؟
همه چیز
تو چه کم داری؟
هیچ

حمید مصدق

و گریه‌ات هِق‌هِق می‌شود

‌و گریه‌ات هِق‌هِق می‌شود
اگر اشک‌هایت را پاک کنی و،
آستینِ پیراهنت،
عطرِ دستانَش را بدهد


مرجان پورشریفی

گفتم که بعد از آن همه دل‌ها که سوختی

گفتم که بعد از آن همه دل‌ها که سوختی
کس می‌خورَد فریب تو؟!
گفتا هنوز هم ...

رهی_معیری

بیچاره درختان پیر

بیچاره درختان پیر
هر روزشان پائیز بود
غم های دلشان تکانده می شد
بر تن خسته ی جنگل
با شاخه های تکیده دلبری می کردند
برای تبرِ عاشق؛
ولی حیف زمستان که از راه می رسید
همچون عروس سپید پوش
روی دوش باغبان ها
هیچکس ساقدوش تبرها نبود
دیر سالی ست از خود می پرسند:
اندوه برگ های تنها را چه کسی
زیر پای برف ها مدفون کرد؟

مرتضی سنجری

شبیه به هیچکس... نه!!!

شبیه به هیچکس... نه!!!
به سبک خودم
دوستت دارم ....
تو را باید "خاص" دوست داشت...!


زهرا_سرکارراه