بـه غـروب بـاور نداشتـم

بـه غـروب
بـاور نداشتـم
تا ایـن کـه
تـو رفتـی
دیـدم
چـه سیـاه
شبـی اسـت
همـه روزهـا


حیدر ولی زاده

"از امروز"

"از امروز"

دیگر از هنوز وحشت نمی‌کنم

ترسم می‌ریزد

روی آبروی پریروز

روی برگ برگ پاییزهای نیامده

آی عشق

روی زردت را از چشمان سرخم دور کن

حتی دورتر

می‌خواهم بگویم:

آی عشق

روی سیاهت پیدا نیست


((گراناز موسوی))

با حمله ای از لشکرِ شب ، زلفِ سیاهت

با حمله ای از لشکرِ شب ، زلفِ سیاهت
سردارِ دل افتاده به زندانِ اسارت

وَز تابشِ افسانه یِ خورشیدِ جمالت
یک آینه افتاده به دیوارِ عمارت

خورشید ، نگاهش چو بدان آینه افتاد
دائم شده شرمنده از این اوجِ مقامت

ای آینه ، از حُسنِ نگاه وُ نظرِ تو
صد آینه افتاده به دامانِ خجالت!


یعقوبِ دلِ من شده بی صبر و تحمل
بازآ و بده مژده زِ پایانِ فراقت

علی پیرانی شال

پیش نگاهِ گرم تو، دیگر مجالِ دردنیست

پیش نگاهِ گرم تو، دیگر مجالِ دردنیست
وقتی تو باشی پیش من، دیگرزمستان سردنیست

رنگ رخ هرکس دهد، تعبیری از سِرِّ درون
اماکنارتو دگر، رنگ رخی که زرد نیست

هرگز توباخود گفته‌ای، رازدلِ مجنون چه بود؟!
هیچ التماسی درجهان، مثل نرو، برگرد نیست


شاید توباخودگفته‌ای روزی فراموشت کنم
حتی گمان کردی غمم، مثل غم یک مرد نیست

فصل است بی تو وصل ما، درانتظارت مانده‌ام
ای بارشِ لطفت مدام،باتوجهانم فردنیست


ویرانه‌ای مانده به جا، ازآن دلِ آباد من
حالا همه هستندوباز، آنکس که ویران کرد نیست

احمدصیفوری

در اخرین لحظه خودکشی

در اخرین لحظه خودکشی
تازه فهمیدم حسابم از زندگی اشتباه بوده است
حضور تو را به حساب نیاورد ه بودم
فخرالدین مرادی کیا

.خودکشی یعنی باخت دوسویه..

هم دنیا رو از دست میدی و هم آخرت رو..

از ذهن خودم خالی شدم

از ذهن خودم خالی شدم
تا تماماً از تو لبریز شده باشم
و بدون اندیشه و کلمه
جارَت بزنم
در کوچه پس کوچه های شعر


ولی امیدی پور

کنار رود مرزی

کنار رود مرزی

سنگ کوچکی برداشتم

پرت کردم آن سمت رود

وطن!

چه می‌توانستم برایت کنم

جز این‌که بار کوچکی را

از روی دوشت بردارم


((حسن آذری))