| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
گاهی دست هایم
آنقدر غمگین می شوند
که دلم نمی آید با خواندنشان
چشم هایت را خیس ببینم
می نویسم
پاک می کنم
می نویسم
پاک می کنم
گاهی اگر
چیزی از من نخواندی
خواستم بدانی
حریف اندوهِ دل تنگم
نبوده ام
پرویز صادقی
خواستم با چشمانت
حرف بزنم
چشمانت را بستی
خواستم با تو گفتگو کنم
سکوت کردی
خواستم دستانت را ببوسم
دستانت را پنهان کردی
گناه من چه بود
که عاشق ات شدم؟
منوچهر پورزرین
خواب دیدم تو مرا بوسیدی
صورتم صبح گل انداخته بود
باز گرمی خوردی ؟
مادرم پرسید از من ، اما …
در دلم حس قشنگی میگفت :
پسرت دیشب دل باخته بود !!!
محمد سرداری
برداشت شخصی من بود
یعنی شاید عاشق نبود
آخر عشق در رفتار یا حتی نگاه کسی پیدا نیست
عشق یک حس عمیقِ
غیر قابل توصیف
در وجود آدمیزاد است
قابل رویت نیست
دقیقا به مانندِ اکنونِ من؛
تمامِ وجودم درد میکند
کسی آن را نمیبیند
خوب میدانم
عشق است
عشق؛
درد میکند
به خودش میپیچد
جان میکَند
اما هرگز نمیمیرد
پیمان ده بزرگی
دو بُطر آب بیاور، شراب میکنمش
بنوش! قطره به قطره، حساب میکنمش
از این قرار که: مینوشم از تو پی در پی
غمت تنیست که از گریه آب میکنمش
فقط به نیمنگاهت، مسیر لذت را
اگر نشان بدهی، انتخاب میکنمش
اگر اراده کنی سجده میکنم به تنت
سپس نفس به نفس، شعر ناب میکنمش
همیشه خواستنت - لعنتی - گناه من است
که از ازل به ابد، ارتکاب میکنمش
یقین بدان اگر ایمان مراتبی دارد
هزار مرتبه بیدار و خواب میکنمش
چه قصهایست که در این مقام، حالت را
- اگر درست بگویم - خراب میکنمش
نه من تواَم نه تو من؛ حسِ تو حواس من است
که بیمضایقه دارم کتاب میکنمش
خدا یکیست، نمیفهمد این دوئیّت را
دعا بیار، خودم مستجاب میکنمش
مریم جعفری آذرمانی
دست میبرم
به آینه
آینه میگریزد
از ریزش تن
هر روز تکهای از خودم
جمع میکنم
حرف را
که صدایم نمیشنود
درد را
که با من اینطرف
آنطرف
هرطرف میآید
مرد را
که تنهایی به من
هدیه داده
و...
پازلها
زل میزنند به من
زنی که زیباییش را
به آیینه فروخت
فرناز_جعفرزادگان


