ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تقلا و نفهمیدن مرز باریک بین کلمات
تنهایی تا تهدید تداعی همه ی خاطرات
از تخیل ما شدن تا تمامی ارزش ها
دوست داشتن زیاد وغلت بین تنش ها
جنگیدن برای تو بین آدم ها با دستان خالی
همزادپنداری با شخصیت های خیالی
خواب دیدن جاده های فرعی قرار
در بغل هم گشتن دنبال راه فرار
افتادن از ارتفاعِ ترس هایمان بر شانه های هم
نیازبه صبر برای این عشق آهسته پا به پای هم
بال زدن با باله هایی در جست وجوی دریا
جویدن ناخن های فلسی،اضطراب برای فردا
فرشته ی نگهبان کوچک روی دوشت
صدای بوسه های ممتد بر گردنت و زیرگوشت
به ناکجا ایستاده ایم سفر به سرزمین محال
خستگی های مسکوت تو و این حس ملال
بین همه ی آشفتگی ها
کاش کمی شادی برداریم
کمی زندگی بین این همه مردن
وقتی چیزی جز یکدیگر نداریم
فائزه کیانی فر
باید فرار کنیم از تمام روابط کلیشه ا ی تکراری
گذران ساعت با خاطرات مبهمی که از من داری
لب های پر تردیدت را که میدوزم با این شعر
از امشب تا آخر هفته
قدر چند شب با من حرف برای گفتن داری
من پر از تجربه های تلخم یک تکه خاطره غمگین
حس خوب عصر ها که میدهی زخم هایم را تسکین
جا گذاشتن تو پشت صفحه ی مانیتور
باید دستت را بگیرم
اما بین ورق خواستن و نداشتنت میخورم برُ
تکرار مدام ترانه هایی که دوست داری زیرگوشم
Wish you were here
به پشت سر برمیگردم، لمسِ، توهمِ دستت روی دوشم
گم شدن حسم به تو
پشت شعر ، شرایط ، شوریده حالی مطلق
وقتی مانده ام
بین دوست داشتنت و زنانگی ام معلق
شاید تو
پایان خوش قصه هایی که مینویسم باشی
شاید
بعد از این اندوه تابستانی پاییز منتظرم باشی
باید نگهت دارم
مثل یک دوست معمولی از بیست و سه سالگی ام
اما من دوستدار تابو شکنی اما تو دوست داری ام ؟
زیاده خواهی ام و متانت زیادی تو در رفتار
گذاشتن فیلتر بر احساسم و تحریف کردن گفتار
قصه از سر خط مردد و مرتدد و پر از بیم
وقتی برای ادامه، سیلی از حسرت به دوش داریم
عمریست زمستانم و شروع میشوم از تولد تو
اگر قرار نداشتنت باشد
نقطه سر خط تنهایی و روز از نو
باور کردن سالها تفاوت یا تفاهممان
من سیاه میکنم سطر هارا تو دوستت دارم بخوان
فائزه کیانی فر
برهم خوردن خلا خالی روزهای عادی ام
آیا من تنها غریبه ی ، شورشی این وادی ام؟
گرچه تمام شده بلیط های آزادی
امید دارم
اما، تو با آغوشی باز منتظرم ایستادی؟
مقیمم سمت قدم های تو اما
قدم به تمام قدرت تو نمیرسد
تو جامعه و جهان را
من خودم را با اشک شستم
ولی خبرت به گوش های منتظرم نمیرسد
به خیال میسازم هرآنچه که قول دادی را
باید تمام کنم این توهم رمانتیک انفرادی را
من شب ها دیده ام هم آغوشی مان را وقت خواب
و روز ها
از نبودنت پناه میبرم مدام به چند فلورازپام
شاید ما قربانی نسل های معیوب چند سال دیر تریم
شاید باید ببوسمت و بدوزم گذشته را به حال
کمکم کن
منی که به دوش دارم تمام غم و غربت جهان را
آیا قدرتت به تمام قد من میرسد ؟
اگر لبانم فراموش کند لمس نازک لبانت را
چند آبان باید بدوم
آیا خستگی ام به آذر تنت میرسد؟
بین سه روز و سه ماه و سیزده سال
خیره به پنجره ی مبهم حال
با امید بر صندلی آینده نشسته ایم
باید بگیری دست هایم راکه این روز ها
جفتمان خیلی سخت خسته ایم
فائزه کیانی فر