من آغوشمْ مثل تنهایی‌هام

من آغوشمْ مثل تنهایی‌هام
نشسته دو زانو گرفتم غم و
نمی‌زارم از کودکی‌ رد بشه
بزرگیِ مردی شبیهِ من و
که از خوابِ بد، زاده‌ی آدمِ
طلوعی پس از گرگ و میشِ شبِ
سرابی در اندوهِ آشفتگی
و طوفانی از بُغضِ پشتِ لبِ
غریبم، تمرگیده بر تَختْ خواب
کسی گُم‌شده توی اسمِ شبم
و هذیانِ خاموشم از مُردگی
به سُرخیِ لب، داغ داره تبم

علی رفیعی

از من رنجیده تر..

از من رنجیده‌تر بی‌هیچ آهی بگذر و
شاخه‌هایم را ببر از بیخ کرمِ خونخوار
من شکستم سر سجاده دل و
تو به عقلت کمر حیله ببند دلبرکم
گرچه آتش زده‌ای عقربه قافیه را
سوختن زیست‌تر از زیستنِ بی‌ذوق است
ساحل گم‌شده در دریای منِ خانه خراب
هی به دنبال نباش، من کُشتم


علی رفیعی