بیا دیوانه شویم

بیا دیوانه شویم
زنگ آیفون خدا را بزنیم و فرار کنیم
بیا بدویم تا ماه
بعد از آن تکه ای برداریم برای چراغ خواب
بیا دیوانه شویم
و شکر بریزیم در اقیانوس ها تا کوسه ها هم شربت بنوشند
بعد ابری را با شکلات مخلوط کنیم تا برف هایمان شکلاتی شوند
بیا دیوانه شویم
و بند پوتین های تمام سربازان جهان را وقتی که خوابند بهم گره بزنیم
بیا بهمن راه بیاندازیم تا شانه های کوه سبک شوند
بیا دیوانه شویم
و همدیگر را ببوسیم به کوری چشم آنفولانزا، به کوری چشم حراست
به کوری چشم تمام مردانی که دوستت دارند
بیا دیوانه شویم
آن قدر که دورمان تیمارستانی بسازند
آن قدر که فراموشمان شود
مرده ایم...

در بیابانی خالی ملاقاتت کردم

در بیابانی خالی ملاقاتت کردم

تو از دریاها گذشته بودی،جنگلها را سیاحت کرده بودی

هزار جاده ی مه آلود را پشت سر گذاشته بودی

اما من چیزی برای تعریف کردن نداشتم

من همانجا مانده بودم و امیدوار بودم که هیچوقت نبینمت


چطور دوباره به اونجا رسیده بودی؟

انگار فقط یک مقصد وجود دارد؟

علیرضا قاسمیان خمسه