ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شبست وشعله میکشد آتشی نهانی دل
واه وناله سرکند سکوت بی کرانی دل
شرار شعله ای غمش هجوم آوردبه شب
هزار غزل ثبت شود به دفترو دیوانی دل
به گوشه عزلتم کمین گیرفته است غمی
به رنگ لاله سرکنم اشک از فغانی دل
ز دیده خون چکد فراغ به انتظار دیدنت
وسینه شرحه شرحه ازحجربی پایانی دل
نظریات ونقد شما فرهیخته گان سازنده است
عبدالواسع یوسفی
دوباره خاطره ها لبریز از غم شد
دوباره شب شد ودل پر زماتم شد
خیالی توست ومن گوشه ای دنجی
دوباره نفس برای من سم شد
دوباره نقش بسته تصویرت
چنانکه ماه تابان به عالم شد
دوباره باز منو خیال وخاطره ها
بیاد لعل لبت دیده ام نم شد
مکن خراب تر زین خرابه را جانم
دلم شکسته شد وقامتم خم شد
خیال هر شب من آرزوی دیرینم
من در طلبت سوختم دنیا جهنم شد
دانی که چرا زین قلمم غم بارد امشب
زان روی که جورش مصرع این غزلم شد
یوسف چه نویسی ز غمت شعرو غزلی را
هر آنکه نوشت رسوای دو عالم شد
عبدالواسع یوسفی
اگر چه هزار تلخی شنیدم از تو؟
یک کام شیرینی هم مگر چشیدم از تو؟
بازهم تو به دیده و دلم شیرینی
برزخم دلم مرحمی وتسکینی
جور است وستم بر عاشق غم دیده
تو عشوه کنی بناز وهم سنجیده
باشد که ز تو به سینه ام غم جاماند
یک عالمه درد فراق وماتم جاماند
باشد که تو نیستی ودلم غمگین است
این بار غمت به شانه ام سنگین است
عبدالواسع یوسفی