ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در دشتی بی کران
پی شقایق میگشتم
تجمع پروانه ها را دیدم
پیدا کردمش
دورش میچرخیدند
او غمگین بود
گویا, عاشق گلی شده بود
که از فراقش
داشت به ریشه خودش آتش میکشید...
شقایق پاکی پودنک
تا صدای خنده ات را شنیدم
پرواز کردم از سر سجادهی عشق
با قهقهه و اشک
دعایم برآورده شده بود
زندگی را رها کردم
تنها با اشک شوق به طرفت میدویدم
تا پیدا کنم
لبخندت را
از میان ستاره و ماه
شقایق پاکی پودنک
در و دیوار پنجره بارانیست
چشم من طوفانیست
گاهی اشک را می بارد
گاهی بغض را خفه می کند
داد رسی نیست به دادم برسد
دل تنها و غریب
عشق را می گرید
شقایق پاکی پودنک
غبار غمگینی نشسته بر بال پروانه
گویا
دلش آشوب است
قلبش زمستان
مرگش خاموش
شقایق پاکی پودنک