ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
از جمله کارهایی که واقعاً به من لذت میدهد،
نمایش رابطهی میان متن و تصویر است.
همیشه از چنین آثاری لذت بردهام.
من عاشق این هستم که برای تصاویر، شرح بنویسم.
من عاشق رابطهی تصویر و متنام،
رابطهای بسیار دشوار که ماحصل آن
حظی وافر و زاینده است.
همانگونه که شاعران معمولاً از کار بر روی
اوزان و فنون مشکل شعر و شاعری لذت میبرند.
معادل مدرن چنین کاری،
یافتن رابطه میان متن و تصویر است.
بگذار آنچه (از دیگری) میرسد در رسد،
بگذار آنچه میگذرد درگذرد؛
مالک هیچ باش،
هیچچیز را پس نزن،
بپذیر، اما نگه ندار،
بیافرین اما از آنِ خود نساز.
چه غریب؛ دیگر صدایش را،
که آنقدر خوب میشناختم، نمیشنوم.
همان چیزی که میگویند تار و پود خاطره است
(افت و خیز دوستداشتنی صدایش...)
مانند ناشنوایی موضعی...
آیا اینکه بدونِ کسی که دوستش داشتهای
قادر به زندگی باشی، به معنای این است که
او را کمتر از آنچه فکر میکردی
دوست داشتهای؟