شبگرد شعرها تو که تردید میکنی

شبگرد شعرها تو که تردید میکنی
من را به عمق فاجعه تبعید میکنی

کوچه هزار بار ورق خورد و باز هم
غم را کنار پنجره تشدید میکنی

شلیک چشم های تو تیر خلاص بود
خودکامه حکم کردی و تائید میکنی؟ !


من چندمین اسیر تو هستم که میکُشی؟
شاید دوباره خاطره تجدید میکنی

با طعنه های شور همین زخم کهنه را
تا روز مرگ آینه تمدید میکنی


این بیت آخر و من لابه لای شعر
زنجیر میشوم تو که تردید میکنی

شعر از: رسول کامرانی