هوای خانه را دارد ، دل بیمار زندانی

هوای خانه را دارد ، دل بیمار زندانی
به آن خانه نمی ماند، در و دیوار زندانی

نشسته گوشه ای تنها به یاد روز آزادی
شباهنگام به یاد آن ، شود بیدار زندانی

شب و روز دگر آمد دو چشمش خیره بر درها
ملاقاتش نمی آید ، نه کس دیدار زندانی

هزاران درد پشت درد ، امان از درد تنهایی
که با درداش از این دنیا، شده بیزار زندانی

سکوت و کنج تنهایی ، دوای درد زندان است
گهی خودکار به دستانش، گهی سیگار زندانی

نمی گوید به کس رازش، چه کس کرده گرفتارش
خیانت دیده می داند ، شده بی یار زندانی


بهروز حیدری نائیج

در باورم نگنجد , دنیا به این سادگی است

در باورم نگنجد , دنیا به این سادگی است
کنکاش راز و رمزش , گویند که دیوانگی است

مولای جان و خیام , از راه و رسمی جدا
وصف خدا نمودند , این اوج آزادگی است

این سر کبریایی دانیم که غایت ماست
چون بایزید می گفت , غایت در افتادگی است

خرقان و احمد جام هر دو وصال یارند
شروع راه وصال , اول به دلدادگی است


بهروز حیدری نائیج