ز دور تماشا نکن ای بانوی آوار

ز دور تماشا نکن ای بانوی آوار
این ریخته تن را خَطر زلزله ای نیست
از ترسِ گسل های وجودم نمی آیی؟
نزدیک شو دیگر رَمَقِ حادثه ای نیست

نزدیک شو نزدیک تر از غم به جهانم
انقدر از این فاصله‌ی دور نَبینَم
نزدیک شو اندازه‌ی هر چه کَرَمَت هست
کافیست که یک لحظه تو را خوب ببینم


تو قاتل برگشته به این صحنه‌ی جرمی
من کشته‌ی راضی به رضای هر چه خواهی
تو دور شدی دور تر از شادی به جانم
تا چَند کنم از تو قناعت به نگاهی؟


امین مقدم