ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دلم گرفته چنان ابرهای پاییزی
بخوان برای من امشب ترانه ای چیزی
تو عاشقانه ترین رود سرزمین منی
که هیچ وقت به دریای من نمی ریزی...
امید صباغ نو
زمان، زمان بلوغ است و فصل فصل هرس
دل شکسته ی خود را بریدم از همه کس
اگرچه سخت و صبورم، ولی بگو چه کنم
میان مدعیان جوان و تازه نفس
شک ندارم که اگر پای تو در بین نبود
"جنت آباد" جهنم شدنش حتمی بود..
"امیدصباغ نو"
به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
تو نیم دیگر من نیستی،تمام منی
تمام کن غم واندوه سالیان مرا
"امیدصباغ نو"
بریدم از همه،برگرد تا که زنده شوم
و از تمام جهان سهم من تو باشی وبس
"امیدصباغ نو"
من خدای غزلِ نابِ نگاهت شده ام..
از رگِ گردنِ تو،من به تو نزدیک تر
"امیدصباغ نو"
تو را "باران" صدا کردم
چرا که وقت باریدن
نگاه خسته ام را
از فراموشی در آوردی..
"امیدصباغ نو"