تو پریزادۀ عشقی و حوا سرشت

تو پریزادۀ عشقی و حوا سرشت

در به در میکنی آدم زبهشت

امیرعلی مهدی پور

در رفاقت، می‌گذارم مایه از جان جانِ خویش

در رفاقت، می‌گذارم مایه از جان جانِ خویش
گر رفیقِ نیمه‌راهی، عذرخواهم خیر پیش

امین درافشان

سازِ دلم را

سازِ دلم را

با آمدنت کوک کرده ام

صبح با خورشید بیا....



اکرم‌نوری پرنیان

اگرخاکش باشید

اگرخاکش باشید
قلبش
جوانه می زند
برای تو


سید حسن نبی پور

شوق دیدار تو در چشمان شعرم خواندنی است

شوق دیدار تو در چشمان شعرم خواندنی است
یادت ای رنگین کمان در آسمانم ماندنی است

رختی از آیینه پوشیدی ، به جشن واژه ها
خوشه ی دوری به داس انتظارم چیدنی است

نرگس چشمان تو ، شد معبد پروانه ها
هاله ی ماه نگاهت بر شبم تابیدنی است


گل کند خورشید عشقت در گلستان دلم
مهر تو چون کهکشانی در دلم افزودنی است

زد جوانه بر تن تنهایی ام ، افکار تو
یاسمن های خیالت در سرم روییدنی است

ای که بذر عاطفه پاشیده ای بر خاک دل
رد پای عطر تو ، بر خاطرم بوییدنی است

ناصر مهرابی

مُضحک و دیوانه شدم

مُضحک و دیوانه شدم
صوفی میخانه شدم
درد پرآوازه شدم
شعر گران است مرا


عرفان محمدپناه

از خاک بیآمدیم و در خاک شدیم

از خاک بیآمدیم و در خاک شدیم
با گریه بیآمدیم و غمناک شدیم

آن گریه بجا بود و این غم بسزا
چون پاک بیامدیم و ناپاک شدیم


مهران نبی

ز شب آب ها چون که گشته سراب

ز شب آب ها چون که گشته سراب
ببرده شب از روی شب رنگِ خواب

به شب زنده دارانِ رخ زعفران
سپردم شبی رنگِ روی شراب

ز سرخیِ آن ارغوانی سرشت
سرابان همه پر شدندی ز آب

پریدند مرغان به سوی سحر
ز بیدادِ آنها پریدم ز خواب

جهیدم به جنگِ سحرگه کنون
ندانستمی خون خورم یا شراب

دریدم به خنجر همی خونِ خود
که می گشت صحرا به چشمم خراب

خرابان به آیینه‌گی زنده ام
ز خواب و شراب و ز آب و سراب


پوریا بهارلو