صلوات برمحمد ذکر آزاداست شب و روز

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

دم وپوست واستخوان نیست نشان آدمیت

همی آدمی سپارد به ربات جمله کارها

ز ازل نبوده هرگز، گل درقدر آدمیت

برودرکاردل کوش که معانی رابیابی

تانشود هوش سنگی،فرعون علیه آدمیت

بروکعبه راطواف کن باگوشت وپوست عریان

که پیر ما گفت جسم نیست مکان آدمیت

صلوات برمحمد ذکر آزاداست شب و روز

لیک ذکرجمعی است، مبارک در تراز آدمیت

علی اکبری

چشمانت در سرم آشوب به پا کرده بود

چشمانت در سرم آشوب به پا کرده بود
جمهوری درونم اسلامی شده است
دوران مماشات با اغتشاشگر گذشته
با مردمت دیگر سر تسلیم ندارم


محمد داراب پور

شوری به سر و شوقی در دل ز تو دارم عشق

شوری به سر و شوقی در دل ز تو دارم عشق
این شور و شرر گشته ، یکسر همه کارم عشق

بگذشته ام از جان و هم خیرِ جهان دیریست
عشقست در این عالم چون دار و ندارم عشق

روشن ز تو شد، نوری گر هست در این منزل
بی جلوه ی روی تو من چون شب تارم عشق

دریای دلم ای عشق، عمریست که طوفانیست
چون موج خروشانم ، بی صبر و قرارم عشق

این سینه ی پر دردم سوزان شده چون صحرا
چشم و دل من ابریست خواهم که ببارم عشق

دور از هم اگر  بگذاشت این عالم دون ما را
این بود غلط، چون من زآن ایل و تبارم عشق

آورده به جان هجران ، دل را ز غمت ای جان
من درعطشت دیریست چون ابر بهارم عشق

این شاخه ی عمر من با روی تو گل زیباست
بی نقش گل رویت بر ساقه چو خارم عشق

ازشعله خبر دارد هرکس که در آتش سوخت
گوید ز تو هم خاک و، هم گرد و غبارم عشق...

پژند محرر صفایی

نبودنت را بغض می کنم

نبودنت را بغض می کنم
و با هر نفس درد می کشم
تمام تار و پود حنجره ام زخمی است
آنقدر که در شب دلواپسی هایم
با نام و یادت زندگی کردم
مبادا نیایی
که بی تو نفس کشیدن را
از یاد می برم

مجید رفیع زاد

نشستم رو به روی در

نشستم رو به روی در
نگام ، دنبال چشماشه
من از این صبر بیزارم
که عمرم توی مُشتاشه


دوباره باز و بسته شد
به دست بادِ تو کوچه
صداش بدجوری ناکوکه
میدونه ناله هاش پوچه

از اون وقتی که تو رفتی
دیگه بسته نشد این در
همش توی دلم گفتم
که برمیگردی باز اینور

رو دیوارای این خونه
هنوز عکسای تو مونده
چشات میخنده انگار که
غمم رو تو چشام خونده

تنم یخ کرده از سرما
همش گیج و همش منگم
زیر سقف همین خونه
با یه دنیا توی جنگم

دارم آدم میشم ، برگرد
همونجوری که میگفتی
نگی از خستگی باختی
همه زندگیتو مفتی

از اون وقتی که تو رفتی
دیگه بسته نشد این در
همش توی دلم گفتم
که برمیگردی باز اینور

عزیزم چشم به راتم تا
بسازم از نو اینجارو
بیا لطفا تمومش کن
همه حرفای بیجا رو


ندا غفارزاده

شکسته گشتم از شیدایی مرگ

شکسته گشتم از شیدایی مرگ
بیابان دیدم از تنهایی مرگ

درون مِه کویرم شعله ور شد
کجایی لحظه ی رویایی مرگ


علیرضا قدیانی

در این گم گشتگی

در این گم گشتگی
در این هوای غریبانه
در سرگردانی این سیّار غریب
بگو از گریه های غریبانه
ز من و ز خود
که ای دل
که ای خراباتی من
حس می کنی زنده بودن را
پس کجاست این حس زندگی
چرا بسان چراغی بی نور هستی
و همانند غریبه ای
همچنان در حصاری سرگردانی
پس با شما
ای جویندگان طراوت
که در آغوش حیات امروزین بودن
لمس بایدت زیبایی وجود را
در این احساس غریب گونگی دنیای کنونی را
براستی کجایند
آنها که در هدف پُر باری مزرعه
برای به گُل نشستن این مزرعه
طلب کنند هوایی تازه
در آبیاری تازه
برای طراوتی تازه را
آه ای قاصدک
خبرهایمان را به سرزمین پرندگان ببر
که سقف پرواز جهش هایمان
همراه با خواسته های مردمانمان
رمز بقای ما
و هم در امتداد بقای ماست.


احمد رضا رهنمون

سرم را به دیوار می کوبم

سرم را به دیوار می کوبم
شاید اینگونه افکارم سرکوب‌ شود

غلامحسین افراس