گاه باید بنگری خود را ز چشم دیگران
تا بیابی خویش را در سواد دیگران
گر ز غرور نشکنی شاخ نفس تیره را
تاج غرورت بشکند از تیغ علم دیگران
امیرعلی مهدی پور
بد غلط کرده ایم از حس غلط
کرم شب تاب را ستاره دیدیم به غلط
در واژۀ احساس هر چه دیدیم و شنیدیم
از گندم آدم تا عالم مشهود یا خطا بود یا غلط
امیرعلی مهدی پور
تو پریزادۀ عشقی و حوا سرشت
در به در میکنی آدم زبهشت
امیرعلی مهدی پور
بینِ بَدو بدتر فرق چندانی ندارد انتخاب
دومی لفاظی هست و سعی برای اکتساب
ریشۀ هردو بد است و مغلطه
مغلطه منطق ندارد همچو فعل سفسطه
امیرعلی مهدی پور
پاک نمودم ز سرم هر چه که بود از اثرش
پاک نمیشود ز دل هرچه کنم بر حذرش
کی حذر از کارِ دل آزار توان از نظرش
در حذر از یارِ دل آزار کند برحذرم
امیرعلی مهدی پور
حُجب سخن دار که حجاب است تو را برزبان
حُب زبان نیک کلامی ست که باشدتورا دربیان
آنکه به گفتارو ز کردار مطلق نشود در ادب پایبند
مصلحت اینست به افسار مهارش کند نعل بند
امیرعلی مهدی پور
سوخت این سینۀ پر درد
از نخ به نخ خاطره ها
بین دو انگشت
در آتش سیگار
امیرعلی مهدی پور
ای که پنهان میکنی خود را زما
رخ بر که میداری عیان پنهان زما
آمدی مست درنقاب و خواب ما
بوسه پنهانی عیان دادی به ما
گرچه داری دیده را از ما دریغ
بوسه را را درخواب نتوان کرد دریغ
امیرعلی مهدی پور
عشق باشد پرتوئی ازکمال و معرفت
جلوه ای ازعاطفه درمقام و مرتبت
مجازی یا حقیقی هردو ازیک قاعده
بینش والاتری ازفهم و درک و رابطه
امیرعلی مهدی پور
آرزو کردم به وقت خواب ببینم خواب او
شاید برآید آرزو از حصار حسرت دیدار او
مست و خمار خوابِ او در سراب آرزو
خواب دیدم اوی من پُرسخاوت غرق درآغوش او
امیرعلی مهدی پور